فیک جدید ببخشید ریدمم
#تک پارتی
دیدار دوباره
آیا زمان میتونه همه چیز رو تغییر بده؟
ویو ا.ت
پنج سال از جدایی من و شوگا میگذره و من الان یک دختر ۴ ساله دارم وقتی از شوگا جدا شدم فهمیدم حاملم و الانم آمریکا زندگی میکنم با داداشم جیمین یه شرکت زدیم البته شوگا جیمینو ندیده بود امروز باید برم کره برای بستن قرارداد با شرکت.... ( یه اسم تصور کنید).
الانم پرواز دارم...
پرش زمانی به کره، سئول
ویو ا.ت
قرار داد و با موفقیت بستیم و الان داریم با جیمین و دخترم یونا قدم میزنیم، قرار شد جیمین بره بستنی بخره منم مواظب یونام یلحظه سرمو برگردوندم وقتی برگشتم دیدم یونا نیست قلبم داشت تند تند میزد سریع رفتم بگردم پارکو...
ویو شوگا
داشتم تو پارک راه میرفتم و به ا.ت فکر می کردم یعنی الان حالش خوبه کجاست چیکار میکنه تو همین فکرا بودم که یه دختر به نسبت (درست نوشتم؟) چهار پنج ساله داشت با گریه اسم مامانشو صدا میزد و هی میگفت مامان. مامان
وقتی دیدمش ازش پرسیدم کوچولو اسمت چیه
(علامتا ا.ت_ شوگا+ یونا♡ جیمین*)
♡اسمم یوناست
+چه اسم قشنگی اسم مامانت چیه
♡ا. ت
+اسم بابات چی😳
تا اومد جواب بده صدای مامانشو شنید که برگشت سمت صدا و دوید سمت مامانش
ویو شوگا
تا سرمو بردم بالا اتمو دیدم با یه مرد کنارش اون کی بود یعنی شوهرش بود؟
_ش...شوگااا؟
یونا تو برو پیش داییت وایسا
+دایییی مگه شوهرت نبود
_نه(سرد)
(کلا صحبتاس سرده)
اون دوست دختر هرزت گو
+اون منو فقط برای پول میخواست من پشیمونم ا.ت برگرد پیشم لطفاا(بغض)
_برگردم؟؟ میدونی چی کشیدم؟
♡مامان این بابائه
_یونا ساکت شو الان جیمین تو یونا رو ببرش
*باش اتفاقی افتاد زنگ بزن
_باش
+ا.ت عشقم لطفا یه فرصت دیگه به من بده خواهش میکنم
_خودتو ثابت کن
+با کمال میل
پرش زمانی به هفته ی بعد ویو ا.ت
یونا به شوگا وابسته شده بود و شوگا هم با من خیلی خوب بود. امروز میخواستم نظرمو بهش بگم
_شوگولی
+جانم؟
_من به پیشنهادت فکر کردم قبوله
+واقعاااااا (ذوق)
دوید و ا.ت رو بغل کرد
خلاصه همو بغل کردن و زندگی خوبی رو ادامه دادن
تمامممم
ببخشید ریدم 😁
دیدار دوباره
آیا زمان میتونه همه چیز رو تغییر بده؟
ویو ا.ت
پنج سال از جدایی من و شوگا میگذره و من الان یک دختر ۴ ساله دارم وقتی از شوگا جدا شدم فهمیدم حاملم و الانم آمریکا زندگی میکنم با داداشم جیمین یه شرکت زدیم البته شوگا جیمینو ندیده بود امروز باید برم کره برای بستن قرارداد با شرکت.... ( یه اسم تصور کنید).
الانم پرواز دارم...
پرش زمانی به کره، سئول
ویو ا.ت
قرار داد و با موفقیت بستیم و الان داریم با جیمین و دخترم یونا قدم میزنیم، قرار شد جیمین بره بستنی بخره منم مواظب یونام یلحظه سرمو برگردوندم وقتی برگشتم دیدم یونا نیست قلبم داشت تند تند میزد سریع رفتم بگردم پارکو...
ویو شوگا
داشتم تو پارک راه میرفتم و به ا.ت فکر می کردم یعنی الان حالش خوبه کجاست چیکار میکنه تو همین فکرا بودم که یه دختر به نسبت (درست نوشتم؟) چهار پنج ساله داشت با گریه اسم مامانشو صدا میزد و هی میگفت مامان. مامان
وقتی دیدمش ازش پرسیدم کوچولو اسمت چیه
(علامتا ا.ت_ شوگا+ یونا♡ جیمین*)
♡اسمم یوناست
+چه اسم قشنگی اسم مامانت چیه
♡ا. ت
+اسم بابات چی😳
تا اومد جواب بده صدای مامانشو شنید که برگشت سمت صدا و دوید سمت مامانش
ویو شوگا
تا سرمو بردم بالا اتمو دیدم با یه مرد کنارش اون کی بود یعنی شوهرش بود؟
_ش...شوگااا؟
یونا تو برو پیش داییت وایسا
+دایییی مگه شوهرت نبود
_نه(سرد)
(کلا صحبتاس سرده)
اون دوست دختر هرزت گو
+اون منو فقط برای پول میخواست من پشیمونم ا.ت برگرد پیشم لطفاا(بغض)
_برگردم؟؟ میدونی چی کشیدم؟
♡مامان این بابائه
_یونا ساکت شو الان جیمین تو یونا رو ببرش
*باش اتفاقی افتاد زنگ بزن
_باش
+ا.ت عشقم لطفا یه فرصت دیگه به من بده خواهش میکنم
_خودتو ثابت کن
+با کمال میل
پرش زمانی به هفته ی بعد ویو ا.ت
یونا به شوگا وابسته شده بود و شوگا هم با من خیلی خوب بود. امروز میخواستم نظرمو بهش بگم
_شوگولی
+جانم؟
_من به پیشنهادت فکر کردم قبوله
+واقعاااااا (ذوق)
دوید و ا.ت رو بغل کرد
خلاصه همو بغل کردن و زندگی خوبی رو ادامه دادن
تمامممم
ببخشید ریدم 😁
۲.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.