part: 55
**
2روز بعد
دو روز گذشته ولی هنوز بهوش نیومده حتی دکترا این احتمالو دادن که ممکنه هیچوقت بهوش نیاد
تو این دوروز هیچ تغییری تو وضعیتش نشده داشتم دیوونه میشدم
مث همیشه دکتر اومد که وضعیتشو چک کنه انگار ی تغییری توی وضعیتش دیده بود
جیمین: ا اقای خواهرم حالش خوبه
دکتر: خداروشکر وضعیتشون بهتر شده و تا چن دقیقه دیگه بهوش میان
کوک: واقعا(ذوق)
دکتر: بله
خیلی خوشحال شدیم این خبر باعث شد خستگی و ناراحتی این چن روزمون از بین بره ولی این تازه اولش بود مطمئنم وقتی بهوش بیاد کسی که برای بار دوم داغون میشه خوده هاناس
دکتر رفت بیرون
بعد 20 دقیقه که سه تامون زل زده بودیم بهش که بیدارشه بلاخره چشماشو بازکرد سریع رفتیم بالا سرش وایسادیم
جیمین هیونگ ی دستشو گرفت و با بغضی که به خاطر خوشحال شدنش از بهوش اومدن هانا داشت گف
_ه هانا خوشگلم خوبی
ماسک اکسیژن رو از رو برداشت و خیلی اروم کلمه "خوبم" رو زمزمه کرد
جیمین هیونگ زودتر از ما اقدام کردو سریع هانارو بغل کرد
وقتی جیمین هیونگ بغلش کرد انگار تازه به خودش اومده بودو تمام اتفاقا واسش مرور شد پاشد نشست سریع سرمو از دستش دراوورد و تا خواست از تخت بره پایین جلوشو گرفتیم
هانا: برید اونور میخوام برم پیش مینوو
هنوز درک این اتفاق براش سخت بودو انگار نمیتونست باورکنه
جیمین: هانا خوشگلم اروم باش (بغض)
هانا: میخوام برم پیش مینوو اون نمرده زندست ولم کنین(گریه)
یادمه تو یکی از موزیک شو ها که ازش پرسیده بودن که چه چیزی باعث ازارش میشه و اونم گف که من از گریه کردن پیش ادما متنفرم
وقتی پیش بقیه گریه کنم عذابم میده مگه دیگه واقعا از درون داغون باشم که بخوام گریه کنم پیش کسی
2روز بعد
دو روز گذشته ولی هنوز بهوش نیومده حتی دکترا این احتمالو دادن که ممکنه هیچوقت بهوش نیاد
تو این دوروز هیچ تغییری تو وضعیتش نشده داشتم دیوونه میشدم
مث همیشه دکتر اومد که وضعیتشو چک کنه انگار ی تغییری توی وضعیتش دیده بود
جیمین: ا اقای خواهرم حالش خوبه
دکتر: خداروشکر وضعیتشون بهتر شده و تا چن دقیقه دیگه بهوش میان
کوک: واقعا(ذوق)
دکتر: بله
خیلی خوشحال شدیم این خبر باعث شد خستگی و ناراحتی این چن روزمون از بین بره ولی این تازه اولش بود مطمئنم وقتی بهوش بیاد کسی که برای بار دوم داغون میشه خوده هاناس
دکتر رفت بیرون
بعد 20 دقیقه که سه تامون زل زده بودیم بهش که بیدارشه بلاخره چشماشو بازکرد سریع رفتیم بالا سرش وایسادیم
جیمین هیونگ ی دستشو گرفت و با بغضی که به خاطر خوشحال شدنش از بهوش اومدن هانا داشت گف
_ه هانا خوشگلم خوبی
ماسک اکسیژن رو از رو برداشت و خیلی اروم کلمه "خوبم" رو زمزمه کرد
جیمین هیونگ زودتر از ما اقدام کردو سریع هانارو بغل کرد
وقتی جیمین هیونگ بغلش کرد انگار تازه به خودش اومده بودو تمام اتفاقا واسش مرور شد پاشد نشست سریع سرمو از دستش دراوورد و تا خواست از تخت بره پایین جلوشو گرفتیم
هانا: برید اونور میخوام برم پیش مینوو
هنوز درک این اتفاق براش سخت بودو انگار نمیتونست باورکنه
جیمین: هانا خوشگلم اروم باش (بغض)
هانا: میخوام برم پیش مینوو اون نمرده زندست ولم کنین(گریه)
یادمه تو یکی از موزیک شو ها که ازش پرسیده بودن که چه چیزی باعث ازارش میشه و اونم گف که من از گریه کردن پیش ادما متنفرم
وقتی پیش بقیه گریه کنم عذابم میده مگه دیگه واقعا از درون داغون باشم که بخوام گریه کنم پیش کسی
۶.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.