عاشقان واقعی
پارت ۹
(نکته: ناکسو و یونجین به اردو تفریحی مدرسه رفتن، یونجین و یونا و ناکسو و آنیا تو یه کلاس هستن، یونا و آنیا باهم صمیمی هستن( تو مدرسه)، بیشتر هم کلاسی های بچها پسر هستن، بچها پیش دبستانی میرن)
یونا: بابا پس من چی؟ چرا من و آنیا رو نبردین اردو؟( ناراحت)
کوک: چون اگه دخترم نباشه من ناراحت میشم:)
یونا: آخه یونجین رفته!
کوک: تو و آنیا میتونید تو خونه تمام روز رو بازی کنید ولی پسرا فقط تو خاک و گل میشینن
آنیا : بیا بریم بازی!
یونا: بریم...
جیمین: یونا تو روهم گیر انداخته بود؟😂
کوک: آره😂
ته: هعیی..پسرمون رفت
آنا: هعی
*
ته: (همگی خواب بودیم که من بیدار شدم و رفتم آشپزخونه که آب بخورم..که دیدم یه نفر رفته سمت گلدونم که دیدم یونا خانوم داره برگاش رو میکنه) یوناااااااا داریی چیکارر میکنیی؟
یونا: عمو خوشگل نشدد؟( ذوق)
ته: گل قشنگ منو نابود کردیییی( داد)
کوک: ته چخبره؟
ته: بیا دخترت رو جمع کن نگا گل منو چیکار کرده!
کوک: (نگاهم به گل تهیونگ افتاد زور زدم نخندم) یونا چرا اینکارو کردی؟
یونا: میخواستم خوشگل بشه( بغض)
ته: خیلی قشنگ شد( عصبی)
کوک: اون بچس تهیونگ میخواسته بهت لطف کنه
ته : هومم خیلی
کوک: آروم زدم به سر یونا که گریش گرفت و دوید اتاقش*
(نکته: ناکسو و یونجین به اردو تفریحی مدرسه رفتن، یونجین و یونا و ناکسو و آنیا تو یه کلاس هستن، یونا و آنیا باهم صمیمی هستن( تو مدرسه)، بیشتر هم کلاسی های بچها پسر هستن، بچها پیش دبستانی میرن)
یونا: بابا پس من چی؟ چرا من و آنیا رو نبردین اردو؟( ناراحت)
کوک: چون اگه دخترم نباشه من ناراحت میشم:)
یونا: آخه یونجین رفته!
کوک: تو و آنیا میتونید تو خونه تمام روز رو بازی کنید ولی پسرا فقط تو خاک و گل میشینن
آنیا : بیا بریم بازی!
یونا: بریم...
جیمین: یونا تو روهم گیر انداخته بود؟😂
کوک: آره😂
ته: هعیی..پسرمون رفت
آنا: هعی
*
ته: (همگی خواب بودیم که من بیدار شدم و رفتم آشپزخونه که آب بخورم..که دیدم یه نفر رفته سمت گلدونم که دیدم یونا خانوم داره برگاش رو میکنه) یوناااااااا داریی چیکارر میکنیی؟
یونا: عمو خوشگل نشدد؟( ذوق)
ته: گل قشنگ منو نابود کردیییی( داد)
کوک: ته چخبره؟
ته: بیا دخترت رو جمع کن نگا گل منو چیکار کرده!
کوک: (نگاهم به گل تهیونگ افتاد زور زدم نخندم) یونا چرا اینکارو کردی؟
یونا: میخواستم خوشگل بشه( بغض)
ته: خیلی قشنگ شد( عصبی)
کوک: اون بچس تهیونگ میخواسته بهت لطف کنه
ته : هومم خیلی
کوک: آروم زدم به سر یونا که گریش گرفت و دوید اتاقش*
۱۱.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.