فیک کوک ( عشق و نفرت ) پارت ۱۲

از زبان ا/ت
رفتم حموم اومدم بیرون کمد رو باز کردم کلی لباس بود یه شلوار جین سیاه با هودی پوشیدم با توجه به اینکه هوا سرد بود
روی میز آرایشش همه چیز داشت حتی سشوار موهامو خشک کردم باز گذاشتمش خیلی خسته بودم رفتم نشستم روی تخت که خوابم برد
از زبان تهیونگ
رفتم به اتاقه اون دختره ( اسمشو نمیدونه ) قفل در رو باز کردم رفتم داخل که دیدم روی تخت خوابش برده محافظه شخصیم پیشم بود گفتم : جونگ کوک حق داشته که عاشق این دختر شده واقعاً خیلی زیباست محافظم که پیشم بود خندید گفتم : هی به چی میخندی گفت : ببخشید رییس
گفتم : بیدارش کن بیارش پیشم طبقه پایین
گفت : بله
از زبان ا/ت
خوابیده بودم که یه آقاهه بیدارم کرد اولش ازش ترسیدم ولی بعدش خودمو جمع و جور کردم آقاهه گفت : رییسشون کارم داره منو برد طبقه پایین
همون مرده بود که اون روز باهم حرف زد گفت : تو گفتی که جونگ کوک کاری با خانوادت نداره
گفتم : آره
گفت : بیا تا نشونت بدم
گفتم : من با تو جایی نمیام
گفت : تو نمیایی من میبرمت
به نگهباناش گفت منو بگیرن و ببرن
نگهبانا با زور سواره ماشین کردنم
اون مرده هم نشست جلوم
بعد از چند دقیقه گفتم : راستی اسمت چیه