فیک ران part 26
ویو کوکو:
اینطوری ک چیزی پیش نمیره..نه عمرن...امکان ندارع...باید به مایکی بگم.. خب از اتاق رفتم بیرون...کاکوچو رو دیدم یه طرف نشسته دستشو کرده داخل موهاش کلافه دارع به زمین نگا میکنه...ریندو و مایکی و اما یه طرف بودن داشتن فک میکردن چه غلطی کنن.. ایزانا رف کنار کاکوچو نشست...
کوکو: مایکی...شاید باورت نشه ولی در عرض 30 ثانیه تمام دوربین هارو از دیدرَسِ خودش خارج کرد...نگهبان هارو خیلی راحت شل و پل کرد...و دیگه هیچی دیگه..ارع..
مایکی:😐
ریندو: این ران کودوم گوریه؟
اما: نکنه اتفاقی براشون افتاده باشه؟ نباید افراد بیشتریو دنبالشون بفرستیم؟
ریندو: اوففففف من...هیچییی...نمیدونممممممممممممم دیگه بریدممم در عرض یک روز چه اتفاقایی که نیوفتادهههههههههه برگامممممممم اصننن پوففففففففف
مایکی: خفه شووووو دیگهههه هرچی الان اتفاق افتاده زیر سر اون داداش سلیطه تر از خودتهههههههه
ریندو: فعلن ک میبینی ا/ت از هممون سلیطه ترهههههه
اما: خدایا یه درگاهی ار اون دنیا برام وا کن😑
ایزانا: بابا ساکت شید..همچی رو من باید مدیریت کنم؟ مغز متفکر همیشه مگه من باید باشم؟ ارععععع دو تا راه بیشتر بیرون عمارت نبوده... اون طرفی که سانزو و سنجو رفتن... سه نفر اونور میرن...اون طرف دیگه رو پنج نفر دیگمون میره تا بفهمن چ غلطی باید بکنیم...هر طرف 5 نفر از اعضای اصلیمون میره...کارم زود تر تموم میشه...
الان طرف دیگه ریندو و من و کاکوچو و کوکو و تاکه ..ک خونن میریم دنبالشون... طرف سانزو و سنجو رو خب...اممم...
مایکی: خودم اون سمت میرم...باجی و کن چین با من میان..تاکئومی رو از یه وری پیدا میکنید میارید با خودتون...باهم میریم..و. درضمن اون ران رو پیدا کردید باباشو فوش کش کنید ...
ریندو:😐😐😐😐
اما: تموم شد بلخره؟ 3 و نیمه صبه...نمی ترسید جدن برید این ساعت بیرون؟
ریندو: نریم ک داداش قشنگت هممونو تیر بارون میکنه...
اما:خب خوش بگذره😂
مایکی: من میرم باجی و کن ..چین و تاکه رو بیارم شما ها برید هر سوراخ سمبه ای رو بگردید...!
ریندو/ایزانا/کاکوچو: های[باوشه]
مایکی : کوکو...برو تاکئومی رو از یه جا پیدا کن ببین کجا پلاسه بیارش...
کوکو:نمیشه اون دو تارو بیارم؟ خیلی مثلن به حرف من گوش میکنه؟ خانواده ی آکاشی کلن لنگه ی همن😑🪚
مایکی : یا میری یا چوب میکنم تو کونت...انتخاب با توعه😑🪵
اینطوری ک چیزی پیش نمیره..نه عمرن...امکان ندارع...باید به مایکی بگم.. خب از اتاق رفتم بیرون...کاکوچو رو دیدم یه طرف نشسته دستشو کرده داخل موهاش کلافه دارع به زمین نگا میکنه...ریندو و مایکی و اما یه طرف بودن داشتن فک میکردن چه غلطی کنن.. ایزانا رف کنار کاکوچو نشست...
کوکو: مایکی...شاید باورت نشه ولی در عرض 30 ثانیه تمام دوربین هارو از دیدرَسِ خودش خارج کرد...نگهبان هارو خیلی راحت شل و پل کرد...و دیگه هیچی دیگه..ارع..
مایکی:😐
ریندو: این ران کودوم گوریه؟
اما: نکنه اتفاقی براشون افتاده باشه؟ نباید افراد بیشتریو دنبالشون بفرستیم؟
ریندو: اوففففف من...هیچییی...نمیدونممممممممممممم دیگه بریدممم در عرض یک روز چه اتفاقایی که نیوفتادهههههههههه برگامممممممم اصننن پوففففففففف
مایکی: خفه شووووو دیگهههه هرچی الان اتفاق افتاده زیر سر اون داداش سلیطه تر از خودتهههههههه
ریندو: فعلن ک میبینی ا/ت از هممون سلیطه ترهههههه
اما: خدایا یه درگاهی ار اون دنیا برام وا کن😑
ایزانا: بابا ساکت شید..همچی رو من باید مدیریت کنم؟ مغز متفکر همیشه مگه من باید باشم؟ ارععععع دو تا راه بیشتر بیرون عمارت نبوده... اون طرفی که سانزو و سنجو رفتن... سه نفر اونور میرن...اون طرف دیگه رو پنج نفر دیگمون میره تا بفهمن چ غلطی باید بکنیم...هر طرف 5 نفر از اعضای اصلیمون میره...کارم زود تر تموم میشه...
الان طرف دیگه ریندو و من و کاکوچو و کوکو و تاکه ..ک خونن میریم دنبالشون... طرف سانزو و سنجو رو خب...اممم...
مایکی: خودم اون سمت میرم...باجی و کن چین با من میان..تاکئومی رو از یه وری پیدا میکنید میارید با خودتون...باهم میریم..و. درضمن اون ران رو پیدا کردید باباشو فوش کش کنید ...
ریندو:😐😐😐😐
اما: تموم شد بلخره؟ 3 و نیمه صبه...نمی ترسید جدن برید این ساعت بیرون؟
ریندو: نریم ک داداش قشنگت هممونو تیر بارون میکنه...
اما:خب خوش بگذره😂
مایکی: من میرم باجی و کن ..چین و تاکه رو بیارم شما ها برید هر سوراخ سمبه ای رو بگردید...!
ریندو/ایزانا/کاکوچو: های[باوشه]
مایکی : کوکو...برو تاکئومی رو از یه جا پیدا کن ببین کجا پلاسه بیارش...
کوکو:نمیشه اون دو تارو بیارم؟ خیلی مثلن به حرف من گوش میکنه؟ خانواده ی آکاشی کلن لنگه ی همن😑🪚
مایکی : یا میری یا چوب میکنم تو کونت...انتخاب با توعه😑🪵
۱۷.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.