royal blood The last part
راوی ویو:
تیهونگ به سرعت به داخل قصر رفت تا شاید پادزهری پیدا کنه
ولی از زهر نبود که ا/ت مرد..
از عمیقیه اون زخم بود ..
تهیونگ نتوسنت ا/ت رو خوب کنه
هر روز با اودش تکرار میکرد که لیاقت این زندگی رو نداره
ا/ت کسی بود که تهیونگو خوب کرد
کسی بود که تهیونگ اولین بار عاشقش شد
اولین کسی بود که تهیونگو پس زد
و همینطور...فرزندی که ممکن بود داشته باشن..
تهیونگ ا/ت رو توی حیاط خونشون دفن کرد
کلی گل اطراف اونجا کاشت
هر شب توی حیاط پیش ا/ت دراز میکشیدو باهاش حرف میزد
و خاک اونجا رو میبوسید
روی قبر ا/ت نوشته بود:
بهترین شخص زندگیم...و کوچولویی که هرگز ندیدم
اون یه نفرو از دست نداده بود...دو نفر از عزیز ترین کسانشو از دست داده بود
وقتی این اتفاق افتاد..تهیونگ تصمیم گرفت برگرده به خونه ای که با ا/ت داشت
و سلطنتو به خواهرش سپرد
به اون خونه رفت و هر روز با تصور اینکه ا/ت پیششه زندگی کرد
با تصور اینکه بچشون بدنیا اومده و الان در کنار هم دارن زندگی میکنن
با تصور اینکه هروز صبح با ا/ت میرقصه و اونو میبوسه
با تصور رسیدن به بزرگترین ارزوش...پدر شدن..
پایان
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
تیهونگ به سرعت به داخل قصر رفت تا شاید پادزهری پیدا کنه
ولی از زهر نبود که ا/ت مرد..
از عمیقیه اون زخم بود ..
تهیونگ نتوسنت ا/ت رو خوب کنه
هر روز با اودش تکرار میکرد که لیاقت این زندگی رو نداره
ا/ت کسی بود که تهیونگو خوب کرد
کسی بود که تهیونگ اولین بار عاشقش شد
اولین کسی بود که تهیونگو پس زد
و همینطور...فرزندی که ممکن بود داشته باشن..
تهیونگ ا/ت رو توی حیاط خونشون دفن کرد
کلی گل اطراف اونجا کاشت
هر شب توی حیاط پیش ا/ت دراز میکشیدو باهاش حرف میزد
و خاک اونجا رو میبوسید
روی قبر ا/ت نوشته بود:
بهترین شخص زندگیم...و کوچولویی که هرگز ندیدم
اون یه نفرو از دست نداده بود...دو نفر از عزیز ترین کسانشو از دست داده بود
وقتی این اتفاق افتاد..تهیونگ تصمیم گرفت برگرده به خونه ای که با ا/ت داشت
و سلطنتو به خواهرش سپرد
به اون خونه رفت و هر روز با تصور اینکه ا/ت پیششه زندگی کرد
با تصور اینکه بچشون بدنیا اومده و الان در کنار هم دارن زندگی میکنن
با تصور اینکه هروز صبح با ا/ت میرقصه و اونو میبوسه
با تصور رسیدن به بزرگترین ارزوش...پدر شدن..
پایان
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
۱۲.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.