وقتی مربیش بودی پارت اخر
خب الان پنج سال از زایمان من میگذره و خیلی زندگی ی خوبی دارم.
ا.ت: هه یونگ داداشت رو ول کن با داد
سونگ هو خواهرتو ول کن با داد
بعد یهو هردو تا شون با قیافه ی مظلوم اومدن پیشم
خوشگلای من چرا دارین دعوا میکنین.
سونگ هو: اون داست بذون من بسسی میخود.
هه یونگ: اونم داست بذون من سوتول میخود.
ا.ت: یهو زدم زیر خنده 😂
باشه به هردو تاتون هم بستنی میدم هم شکلات.
پایان
امیدوارم از این رمان خوشتون اومده باشه. بچه ها انفالو نکنید تا ایده برای رمان جدید پیدا کنم یا میتونید شما موضوع بدین من باهاش رمان بسازم.
بای بای
ا.ت: هه یونگ داداشت رو ول کن با داد
سونگ هو خواهرتو ول کن با داد
بعد یهو هردو تا شون با قیافه ی مظلوم اومدن پیشم
خوشگلای من چرا دارین دعوا میکنین.
سونگ هو: اون داست بذون من بسسی میخود.
هه یونگ: اونم داست بذون من سوتول میخود.
ا.ت: یهو زدم زیر خنده 😂
باشه به هردو تاتون هم بستنی میدم هم شکلات.
پایان
امیدوارم از این رمان خوشتون اومده باشه. بچه ها انفالو نکنید تا ایده برای رمان جدید پیدا کنم یا میتونید شما موضوع بدین من باهاش رمان بسازم.
بای بای
۲.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.