دلهره
# دلهره
paty 84
_ منظورت چیه
_ هر چیزی هم که باشه باید تا الا مشخص باشه اما هنوز کسی نتونسته از اون شخص اطلاعی بدست بیاره
_ اهوم حق با توعه
از اشپزخونه خارج شدم فکرم درگیر حرفای نوئل بود حق با اون بود یعنی یه همجین چیزی امکان داشت شایدم ولی نکنه باز زیر سر نامجون باشه اما اون قرار بود دوباره همچین کاری نکنه
ولی امید وارم هر کسی که هست بار اون نامجون نباشه
ویو نوئل
بعد از شستن ظرف های نهار به سمت اتاق رفتم تا لباس هامو در بیارم باید هر چه زودتر پیش مامانم میرفتم
تهیونگ زود تر از من حاضر بود یه لباس ساده پوشیدم وسریع از اتاق خارج شدم
تهیونگ روی کاناپه نشیته بود با دیدنم سریع بلند شد و به طرف اومد
_ بلاخره اماده شدی بیا بریم حتما الا مامانت خیلی منتظرته
_ اوکی پس بیا زود بریم
با تهیونگ به سمت بیمارستان حرکت کردیم
بعد از رسیدن به اونجا همراه با تهیونگ به سمت اتاق مامانم رفتم
روی تخت دراز کشیده بود
و به نقطه ای خیره شده بود
_ مامان
با صدام سریع سرش رو به سمتم برگردوند و لبخند مهربونی زد
_ بلاخره اومدی تهیونگ تو هم باهاش اومدی
_ مامان حالت بهتره
_ اره عزیرم خیلی بهترم
ویو تهیونگ
نوئل مشغول صحبت با مادرش بود منم گاهی لا به لاشون صحبتی میکردم
تقریبا یه مدتی بود که نشغول صحبت بودن بهتر بود میرفتم پیش دکتر تا باز از حال مادر نوئل باخبر شم
پس از مادرش خداحافظی کردم و از اتاق خارج شدم دکتر داشت از اونجا رد میکرد سریع به سمتش رفتم
_ اقای دکتر ببخشید امروز دیگه میتونیم
خانم پارک رو مرخص کنیم
_ متاسفم ولی متاسفانه چند روز دیگه باید زیر نطر دکتر باشه امروز بعد از تماس با ا دوباره حالش بد شد پس مرخص کردن ایشون ریسک بزرگیه پس اگه نظر منو بخواید بهتر چند روز دیگه اینجا تحت نظر دکتر باشه
_ که اینطور بازم ممنون بابت کمکاتون
حتما نوئل یکم ناراحت میشه ولی لین به نفع مادرش بود
نوئل از اتاق در اومده بود به سمتم اومد
_ دکتر چی گفت گفت که مادرم رو مرخص میکنه
_ هی نوئل دکتر گفت فعلا باید چند روز دیگه زیر نظر دکترا باشه
_ چرا اخه
_ گفت که ممکنه باز حالش بد شه و مرخص کردنش ریسک بزرگیه
_ افف اینا هم که هر دفعه یه بهونه ای میارن
_ درسته نوئل ولی این به نفع مادرته
_ اره حق با توعه پس صبر کن من برم یبار دیگه از ماملن خداحافظی کنم باز میام
_ باشه منتظرتم
روی صندلی نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم
بعد از چند دقیقه نوئل دوباره اومد
_ خب الا دیگه میتونیم بریم
از قیافش میشد خوند ناراحته خیلی برای مرخص شدن مادرش ذوق داشت
به خودم نزدیکش کردم
_ نوئل نگران نباش بلاخره دیر یا زود حالش بهتر نیشه نیاز نیست انقدر خودت رو اذیت کتی
_ اهوم
paty 84
_ منظورت چیه
_ هر چیزی هم که باشه باید تا الا مشخص باشه اما هنوز کسی نتونسته از اون شخص اطلاعی بدست بیاره
_ اهوم حق با توعه
از اشپزخونه خارج شدم فکرم درگیر حرفای نوئل بود حق با اون بود یعنی یه همجین چیزی امکان داشت شایدم ولی نکنه باز زیر سر نامجون باشه اما اون قرار بود دوباره همچین کاری نکنه
ولی امید وارم هر کسی که هست بار اون نامجون نباشه
ویو نوئل
بعد از شستن ظرف های نهار به سمت اتاق رفتم تا لباس هامو در بیارم باید هر چه زودتر پیش مامانم میرفتم
تهیونگ زود تر از من حاضر بود یه لباس ساده پوشیدم وسریع از اتاق خارج شدم
تهیونگ روی کاناپه نشیته بود با دیدنم سریع بلند شد و به طرف اومد
_ بلاخره اماده شدی بیا بریم حتما الا مامانت خیلی منتظرته
_ اوکی پس بیا زود بریم
با تهیونگ به سمت بیمارستان حرکت کردیم
بعد از رسیدن به اونجا همراه با تهیونگ به سمت اتاق مامانم رفتم
روی تخت دراز کشیده بود
و به نقطه ای خیره شده بود
_ مامان
با صدام سریع سرش رو به سمتم برگردوند و لبخند مهربونی زد
_ بلاخره اومدی تهیونگ تو هم باهاش اومدی
_ مامان حالت بهتره
_ اره عزیرم خیلی بهترم
ویو تهیونگ
نوئل مشغول صحبت با مادرش بود منم گاهی لا به لاشون صحبتی میکردم
تقریبا یه مدتی بود که نشغول صحبت بودن بهتر بود میرفتم پیش دکتر تا باز از حال مادر نوئل باخبر شم
پس از مادرش خداحافظی کردم و از اتاق خارج شدم دکتر داشت از اونجا رد میکرد سریع به سمتش رفتم
_ اقای دکتر ببخشید امروز دیگه میتونیم
خانم پارک رو مرخص کنیم
_ متاسفم ولی متاسفانه چند روز دیگه باید زیر نطر دکتر باشه امروز بعد از تماس با ا دوباره حالش بد شد پس مرخص کردن ایشون ریسک بزرگیه پس اگه نظر منو بخواید بهتر چند روز دیگه اینجا تحت نظر دکتر باشه
_ که اینطور بازم ممنون بابت کمکاتون
حتما نوئل یکم ناراحت میشه ولی لین به نفع مادرش بود
نوئل از اتاق در اومده بود به سمتم اومد
_ دکتر چی گفت گفت که مادرم رو مرخص میکنه
_ هی نوئل دکتر گفت فعلا باید چند روز دیگه زیر نظر دکترا باشه
_ چرا اخه
_ گفت که ممکنه باز حالش بد شه و مرخص کردنش ریسک بزرگیه
_ افف اینا هم که هر دفعه یه بهونه ای میارن
_ درسته نوئل ولی این به نفع مادرته
_ اره حق با توعه پس صبر کن من برم یبار دیگه از ماملن خداحافظی کنم باز میام
_ باشه منتظرتم
روی صندلی نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم
بعد از چند دقیقه نوئل دوباره اومد
_ خب الا دیگه میتونیم بریم
از قیافش میشد خوند ناراحته خیلی برای مرخص شدن مادرش ذوق داشت
به خودم نزدیکش کردم
_ نوئل نگران نباش بلاخره دیر یا زود حالش بهتر نیشه نیاز نیست انقدر خودت رو اذیت کتی
_ اهوم
۴.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.