《 اولین دیدار برای چندمین بار 》پارت 4
ویو ات :
مدیر : خب چه مدل ماشینی دوست دارید ؟
ات : امممم راستش میخوام ک ماشین خفن بخرم . میخوام برم جایی و خب ....
مدیر : به نظر من لامبورگینی صورتی مناسب شماست . هم خفن و هم دخترانه برای شما . نظرتون چیه ؟
ات : میتونم ببینمش ؟
مدیر : بله حتما دنبالم بیاید .
دنبال مدیر رفتم . وقتی رسیدیم یک عالمه ماشین های مختلف اونجا بود ولی لامبورگینی صورتی بیشتر به چشم میخورد .
مدیر : نظرتون چیه ؟
ات : میبرمش
همه ی کاراش رو کردم و پولو هم حساب کردم و از اتوگالری خارج شدم .
ساعت رو نگاه کردم ، ساعت ۱ و نیم بود . ماشین جدیدمو برداشتم و رفتم به رستورانی که میشناختم .
پاستا ایتالیایی سفارش دادم ، خوردم ، پولش رو حساب کردم و رفتم بیرون .
سوار ماشین شدم . راه نیوفتاده بودم که گوشیم زنگ خورد ، مینا بود .
مینا : های
ات : سلام
مینا : ناهار خوردی ؟
ات : تو بخاطر این زنگ نزدی که بپرسی ناهار خوردم یا نه ، اره
مینا : آره خب .... ماشینت( ات حرفشو قطع کرد )
ات : آره خریدم .
مینا : چی خریدی ؟( ذوق )
ات : یک رازه . بعدا که اومدم بار میفهمی .
مینا : اه باشه ( پوکر )
ات : بای
مینا : باا
قطع کردم . راه افتادم ، نمیدونستم کجا برم ، رفتن عمارت مامان بابام .
آخرین باری که اونجا بودم خیلی خوب پیش نرفت . لباسم رو برداشتم و رفتم داخل .
همه جا سوت و کور بود . هیچ تغییری نکرده بود . رفتم بالا ، در اتاق قدیمیم رو باز کردم .
همه چیز همون شکلی بود . همون شکلی که آخرین بار که توی این اتاق بودم بود .
انگشتم رو آوردم بالا و روی میز آرایش خاکیم کشیدم . سالها پیش آخرین باری بود که توی اون اتاق خوابیده بودم . تخت خوابم هیچ تغییری نکرده بود .
______
خیلی وقت بود نوشته بودم گشادی نمیذاشت بزارم 😪
مدیر : خب چه مدل ماشینی دوست دارید ؟
ات : امممم راستش میخوام ک ماشین خفن بخرم . میخوام برم جایی و خب ....
مدیر : به نظر من لامبورگینی صورتی مناسب شماست . هم خفن و هم دخترانه برای شما . نظرتون چیه ؟
ات : میتونم ببینمش ؟
مدیر : بله حتما دنبالم بیاید .
دنبال مدیر رفتم . وقتی رسیدیم یک عالمه ماشین های مختلف اونجا بود ولی لامبورگینی صورتی بیشتر به چشم میخورد .
مدیر : نظرتون چیه ؟
ات : میبرمش
همه ی کاراش رو کردم و پولو هم حساب کردم و از اتوگالری خارج شدم .
ساعت رو نگاه کردم ، ساعت ۱ و نیم بود . ماشین جدیدمو برداشتم و رفتم به رستورانی که میشناختم .
پاستا ایتالیایی سفارش دادم ، خوردم ، پولش رو حساب کردم و رفتم بیرون .
سوار ماشین شدم . راه نیوفتاده بودم که گوشیم زنگ خورد ، مینا بود .
مینا : های
ات : سلام
مینا : ناهار خوردی ؟
ات : تو بخاطر این زنگ نزدی که بپرسی ناهار خوردم یا نه ، اره
مینا : آره خب .... ماشینت( ات حرفشو قطع کرد )
ات : آره خریدم .
مینا : چی خریدی ؟( ذوق )
ات : یک رازه . بعدا که اومدم بار میفهمی .
مینا : اه باشه ( پوکر )
ات : بای
مینا : باا
قطع کردم . راه افتادم ، نمیدونستم کجا برم ، رفتن عمارت مامان بابام .
آخرین باری که اونجا بودم خیلی خوب پیش نرفت . لباسم رو برداشتم و رفتم داخل .
همه جا سوت و کور بود . هیچ تغییری نکرده بود . رفتم بالا ، در اتاق قدیمیم رو باز کردم .
همه چیز همون شکلی بود . همون شکلی که آخرین بار که توی این اتاق بودم بود .
انگشتم رو آوردم بالا و روی میز آرایش خاکیم کشیدم . سالها پیش آخرین باری بود که توی اون اتاق خوابیده بودم . تخت خوابم هیچ تغییری نکرده بود .
______
خیلی وقت بود نوشته بودم گشادی نمیذاشت بزارم 😪
۹.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.