سولامممممممم بوچه هاااااااا
سولامممممممم بوچه هاااااااا
.
پارت سههههه رو اوردممممممممممم
.
هروز فن فیک مینویسممم
.
خب وقت ندارم بریم سراق فن فیکککک♡~♡
.
.....................................◇......................................
.
.
.
بعد از اینکه با رئیس فوکوزاوا مشورت کرد درباره مافیا رئیس قبول کرد و اون به مافیا رفت.......
(راهنمایی نویسنده:آما این کارو کرد که اطلاعات درباره مافیا رو بدست بیاره)(یه جور دو طرفه کار میکنه)
چویا:اوه اوه ببین کی اومده.......شنیدم عضو مافیا شدی..
آما:بهتره انقدر رو مخم نباشی....
میگم چویا......اکوتاگاوا کجاست؟
چویا:هه کاریش داری؟بهتره نپرسی رفته پیگیری کنه....
آما:پیگیریه چی؟
چویا:(خندکی زد🗿)
.
ادوگاوا:سلام دازای.......شنیدم آما برگشته نه؟
دازای:اره انگاری......شنیدی که....
ادوگاوا:(عینکشو زد) عضو مافیا شده درسته؟.....
تانیزاکی:سلام....دازای سان شنیدم که......
دازای و ادوگاوا:میدونیممم
تانیزاکی: باشه باشه اصلا من میرم....
کنجی:سلامبچه ها ش.....
دازای و ادوگاوا و تانیزاکی: تو یکی خفه شووووو
کونیکیدا:دازای.....بیا اینجا یه دقیقه.....
دازای:خب چی شده؟
کونیکیدا:میگم دازای رئیس کار خوبی کرده که درخواست اما رو قبول کرده؟...
دازای: چرا؟
اها نگرانشی؟
کونیکیدا:(درحال حرس خوردن🗿)
دازای:انقدر چربی نخور داری چاق میشی و دیگه نمیتونی زن بگیریااااا
کونیکیدا:خفه شو......
کونیکیدا یقه ی دازای رو گرفته و میخاد بگاش*
(نویسنده:لطفا به این نکته دقت نکنیددددددد)
کیوکا:اوم دارین چیکار میکنید؟
اوه دازای سان شنیدم خواهرت اومده....
مشتاق دیدارشم....
.
اکوتاگاوا:چیشده کارم داشتی؟(درحال سرفه کردن)
آما:میگم اکوتاگاوا چرا آتسوشی رو میخاستی به مافیا دعوت کنی؟....
و برای چی فقط با من...
اکوتاگاوا:چون تو برام خاصی.....(میخاست اینجا لب بگیره🗿)
ایچیو: اهم اهم رئیس.....یه مشکلی پیش اومده خیلی فوریه....
اکوتاگاوا:خب انگاری قسمتش الان نبوده بعدا بهت میگم آما....
آما: (درحال حرس خوردن)ازت متنفرم.....
.
.
.
.......................................◇....................................
.
همینجا تموم میشه.....
.
این یکیو واقعن ریدم......
.
نظرتو حتما بگو.....
.
پارت سههههه رو اوردممممممممممم
.
هروز فن فیک مینویسممم
.
خب وقت ندارم بریم سراق فن فیکککک♡~♡
.
.....................................◇......................................
.
.
.
بعد از اینکه با رئیس فوکوزاوا مشورت کرد درباره مافیا رئیس قبول کرد و اون به مافیا رفت.......
(راهنمایی نویسنده:آما این کارو کرد که اطلاعات درباره مافیا رو بدست بیاره)(یه جور دو طرفه کار میکنه)
چویا:اوه اوه ببین کی اومده.......شنیدم عضو مافیا شدی..
آما:بهتره انقدر رو مخم نباشی....
میگم چویا......اکوتاگاوا کجاست؟
چویا:هه کاریش داری؟بهتره نپرسی رفته پیگیری کنه....
آما:پیگیریه چی؟
چویا:(خندکی زد🗿)
.
ادوگاوا:سلام دازای.......شنیدم آما برگشته نه؟
دازای:اره انگاری......شنیدی که....
ادوگاوا:(عینکشو زد) عضو مافیا شده درسته؟.....
تانیزاکی:سلام....دازای سان شنیدم که......
دازای و ادوگاوا:میدونیممم
تانیزاکی: باشه باشه اصلا من میرم....
کنجی:سلامبچه ها ش.....
دازای و ادوگاوا و تانیزاکی: تو یکی خفه شووووو
کونیکیدا:دازای.....بیا اینجا یه دقیقه.....
دازای:خب چی شده؟
کونیکیدا:میگم دازای رئیس کار خوبی کرده که درخواست اما رو قبول کرده؟...
دازای: چرا؟
اها نگرانشی؟
کونیکیدا:(درحال حرس خوردن🗿)
دازای:انقدر چربی نخور داری چاق میشی و دیگه نمیتونی زن بگیریااااا
کونیکیدا:خفه شو......
کونیکیدا یقه ی دازای رو گرفته و میخاد بگاش*
(نویسنده:لطفا به این نکته دقت نکنیددددددد)
کیوکا:اوم دارین چیکار میکنید؟
اوه دازای سان شنیدم خواهرت اومده....
مشتاق دیدارشم....
.
اکوتاگاوا:چیشده کارم داشتی؟(درحال سرفه کردن)
آما:میگم اکوتاگاوا چرا آتسوشی رو میخاستی به مافیا دعوت کنی؟....
و برای چی فقط با من...
اکوتاگاوا:چون تو برام خاصی.....(میخاست اینجا لب بگیره🗿)
ایچیو: اهم اهم رئیس.....یه مشکلی پیش اومده خیلی فوریه....
اکوتاگاوا:خب انگاری قسمتش الان نبوده بعدا بهت میگم آما....
آما: (درحال حرس خوردن)ازت متنفرم.....
.
.
.
.......................................◇....................................
.
همینجا تموم میشه.....
.
این یکیو واقعن ریدم......
.
نظرتو حتما بگو.....
۴.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.