پارت°3°
دیدم جونگکوک با یه دختره ی دیگس و از ظاهرش کاملاً معلوم بود مسته ولی من بروی خودم نیاوردم و گفتم
+خوش اومدی،این دختره کیه؟
(علامت دختره&)
&هرزه از خونه گمشو بیرون الان جونگکوک دیگه با منه مگه نه عشقم؟(رو به جونگکوک)
_اهوم راس میگه ات گمشو بیرون
+چرا؟(بغض)
_تو یه هرزه ی بی خاصیتی هیچ ارزشی پیش من نداری دیگه دوشت ندارم ازت خسته شدم حالا هم از خونه ی من برو بیرون
+جونگ..(جونگکوک حرف ات رو قطع کرد)
_گفتم گمشو بیرون از خونم(داددد)
ویو ات
وقتی جونگکوک سرم داد زد خیلی ناراحت شدم و گریه ام گرفت که اون دختره ی هرزه گفت
&عشقم سرش داد نزن اون یه بیچاره اس ولش کن(عشوه)
+الان نشونت میدم بیچاره کیه
رفتم موهای اون دختره ی هرزه رو گرفتم و و میکشیدم
&اخ...نکن..اییی
+به من میگی هرزه
&نک....نکن....کوک
_اتتتتتت(داددد)
با صدای کوک به خودم اومد و رو به روش وایسادم که یهو سیلی محکمی بهم زد اون هیچوقت منو نمیزد اما الان به خاطر یه دختر منو میزنه خیلی از دستش ناراحت شدم اشکام سرازیر شد بهش گفتم
+ازت متنفرم
بدون هیچ حرفی رفتم بالا و وسایلمو جمع کردم و اومدم پایین روبه جونگکوک گفتم
+از این کارت پشیمون میشی
_هه من پشیمون بشم مگه تو خوابت ببینی
+میبینیم
بدون هیچ خداحافظی از خونه رفتم بیرون رفتم روی یه نیمکت نشستم و گریه میکردم
+خدایا اخه چرا..چرا مگه من چیکار کردم که جونگکوک دیگه منو نمیخواد(گریه)
از زبان نویسنده(من😝)
ات همینجوری روی نیمکت نشسته بود گریه میکرد و با خودش حرف میزد اصلا نمیدونست کجا بره چون هیچ جایی رو نداشت که بره برای همین مجبور شد بره پیش دوستش هانا
ویو ات
مجبور شدم برم پیش دوستم هانا چون اون تنها کسی عه که میتونه کمکم کنه و دل داریم بده برای همین راه افتادم سمت خونه ی هانا،رسیدم و در زدم که...
شرایط
7لایک
6کامنت
••••••|••••••
+خوش اومدی،این دختره کیه؟
(علامت دختره&)
&هرزه از خونه گمشو بیرون الان جونگکوک دیگه با منه مگه نه عشقم؟(رو به جونگکوک)
_اهوم راس میگه ات گمشو بیرون
+چرا؟(بغض)
_تو یه هرزه ی بی خاصیتی هیچ ارزشی پیش من نداری دیگه دوشت ندارم ازت خسته شدم حالا هم از خونه ی من برو بیرون
+جونگ..(جونگکوک حرف ات رو قطع کرد)
_گفتم گمشو بیرون از خونم(داددد)
ویو ات
وقتی جونگکوک سرم داد زد خیلی ناراحت شدم و گریه ام گرفت که اون دختره ی هرزه گفت
&عشقم سرش داد نزن اون یه بیچاره اس ولش کن(عشوه)
+الان نشونت میدم بیچاره کیه
رفتم موهای اون دختره ی هرزه رو گرفتم و و میکشیدم
&اخ...نکن..اییی
+به من میگی هرزه
&نک....نکن....کوک
_اتتتتتت(داددد)
با صدای کوک به خودم اومد و رو به روش وایسادم که یهو سیلی محکمی بهم زد اون هیچوقت منو نمیزد اما الان به خاطر یه دختر منو میزنه خیلی از دستش ناراحت شدم اشکام سرازیر شد بهش گفتم
+ازت متنفرم
بدون هیچ حرفی رفتم بالا و وسایلمو جمع کردم و اومدم پایین روبه جونگکوک گفتم
+از این کارت پشیمون میشی
_هه من پشیمون بشم مگه تو خوابت ببینی
+میبینیم
بدون هیچ خداحافظی از خونه رفتم بیرون رفتم روی یه نیمکت نشستم و گریه میکردم
+خدایا اخه چرا..چرا مگه من چیکار کردم که جونگکوک دیگه منو نمیخواد(گریه)
از زبان نویسنده(من😝)
ات همینجوری روی نیمکت نشسته بود گریه میکرد و با خودش حرف میزد اصلا نمیدونست کجا بره چون هیچ جایی رو نداشت که بره برای همین مجبور شد بره پیش دوستش هانا
ویو ات
مجبور شدم برم پیش دوستم هانا چون اون تنها کسی عه که میتونه کمکم کنه و دل داریم بده برای همین راه افتادم سمت خونه ی هانا،رسیدم و در زدم که...
شرایط
7لایک
6کامنت
••••••|••••••
۹.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.