part 4 وقتی بد بوی مدرسه بخاطره چاق بودنت مسخرت
part 4 وقتی بد بوی مدرسه بخاطره چاق بودنت مسخرت
میکرد
part 4
منو بردن پشت مدرسه که دیدم جئون نشسته روی یه صندلی
اکیپش منو بردن روبروش که شروع کردن به کتک زدنم کوکم
هی نیشخند میزد نزدیک 1 ساعت یا 2 ساعت من داشتن میزدن
که بای صدای جئون ولم کردن
_ولش کنین
هوسو: کوک تازه شروع کردیم
_واسه امروز کافیه
اومد نزدیکم با دستش چونمو گرفت صورتمو اورد بالا
_خب خب اگه دوست نداری از این کار روت انحام بدم بهتر بری
کوچولو(نیشخنده)
بعد چونمو ول کرد با اکیپش رفت من بزو بلند شدم وسایلم رو
جمع کردم سریع رفتم خونه وقتی رفتم داهل خونه همونجا
نشستم شروع به گریه کردن کردم مه کم کم چشمام سنگینی کرد
نفهمیدم کی خوابم برد
ویو ساعت 5
از خواب بیدار شدم ساعتو دیدم
+یااا من چرا اینقدر خوابدم
سریع رفتم تو اشپز خانه واسه خودم نودل درست کردم خوردم
بعد رفتم نشستم یکم فیلم دیدم ساعت 11 شب شده بود منم که
خوابم میومد رفتم گرفتم خوابیدم
ویو یونا
تو این چند هفته هر روز اذیتم میکردن کار هر روز شده بود
گریه کردن
که بابام زنگ زد
&الو
+سلام بابا
&سلام دختر قشنگم خوبی؟
+(ذهنش یونا: بنظرم به بابلم بگم نه اگه بگم دوباره برام قلدری
میکنن نه میگم)
+نه بابا(بغض)
&چرا کسی اذیتت کرده
+اره
&کی
+دوباره برام تو مدرسه قلدری میکنن
&باشه بابا خودم درستش میکنم من فعلا کارم باشه دخترم
خدافظ
+باشه خداحافظ
قطع کردم با فکر فردا که چی میشه خوابیدم
ویو صبح
صبح از خواب بیداره شدم کارای لازن رو انجام دادم رفتم
یونیفرمه مدرسمو پوشیدم از خونه اومدم بیرون
+ای خدا کی میخواد تموم شده
رفتم داخل مدرسه که دوباره شروع پچ پچ کردن هی کشیدم
رفتم داخل که دیدم یکی اومد بهم گفت برم دفتر مدیر منم
تعجب کردم چرا مدیر منو میخواست رفتم دم دفتر مدیر در زدم
گفت بیا داخل منم رفتم داخل که دیدم کوک نشسته
"خب بیا پشین یونا
+چشم
میکرد
part 4
منو بردن پشت مدرسه که دیدم جئون نشسته روی یه صندلی
اکیپش منو بردن روبروش که شروع کردن به کتک زدنم کوکم
هی نیشخند میزد نزدیک 1 ساعت یا 2 ساعت من داشتن میزدن
که بای صدای جئون ولم کردن
_ولش کنین
هوسو: کوک تازه شروع کردیم
_واسه امروز کافیه
اومد نزدیکم با دستش چونمو گرفت صورتمو اورد بالا
_خب خب اگه دوست نداری از این کار روت انحام بدم بهتر بری
کوچولو(نیشخنده)
بعد چونمو ول کرد با اکیپش رفت من بزو بلند شدم وسایلم رو
جمع کردم سریع رفتم خونه وقتی رفتم داهل خونه همونجا
نشستم شروع به گریه کردن کردم مه کم کم چشمام سنگینی کرد
نفهمیدم کی خوابم برد
ویو ساعت 5
از خواب بیدار شدم ساعتو دیدم
+یااا من چرا اینقدر خوابدم
سریع رفتم تو اشپز خانه واسه خودم نودل درست کردم خوردم
بعد رفتم نشستم یکم فیلم دیدم ساعت 11 شب شده بود منم که
خوابم میومد رفتم گرفتم خوابیدم
ویو یونا
تو این چند هفته هر روز اذیتم میکردن کار هر روز شده بود
گریه کردن
که بابام زنگ زد
&الو
+سلام بابا
&سلام دختر قشنگم خوبی؟
+(ذهنش یونا: بنظرم به بابلم بگم نه اگه بگم دوباره برام قلدری
میکنن نه میگم)
+نه بابا(بغض)
&چرا کسی اذیتت کرده
+اره
&کی
+دوباره برام تو مدرسه قلدری میکنن
&باشه بابا خودم درستش میکنم من فعلا کارم باشه دخترم
خدافظ
+باشه خداحافظ
قطع کردم با فکر فردا که چی میشه خوابیدم
ویو صبح
صبح از خواب بیداره شدم کارای لازن رو انجام دادم رفتم
یونیفرمه مدرسمو پوشیدم از خونه اومدم بیرون
+ای خدا کی میخواد تموم شده
رفتم داخل مدرسه که دوباره شروع پچ پچ کردن هی کشیدم
رفتم داخل که دیدم یکی اومد بهم گفت برم دفتر مدیر منم
تعجب کردم چرا مدیر منو میخواست رفتم دم دفتر مدیر در زدم
گفت بیا داخل منم رفتم داخل که دیدم کوک نشسته
"خب بیا پشین یونا
+چشم
۱۸.۲k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.