پارت چهارم
پارت چهارم
بخاطر چند روزی که فعالیت نکردم🩷
ا.ت: وا..ی.سا مگه داداشمو میشنا..سیش؟
تهیونگ: داداشت بهت نگفته؟ (پوز خند)
ا.ت: چی رو نگفته یعنی.... ( کوک با این یارو همکار بوده ولی کو دستم بهت برسه فقط)
تهیونگ: داداشت خیلی خنگه که بهت نگفته اون با من قبلا همکار بوده کوچولو!
ا.ت: یعنی داداشم خلافکار بوده .........
تهیونگ: آره کوچولو (رفتم بیرون و اونو تنها گذاشتم)
ا.ت: اصلا نمیتونم باور کنم که یهو صدای پچ پچ از پایین شنیدم دستم رو بزور باز کردم رو از پنجره دیدم تهیونگ بایه مردی داشتن حرف میزنن یهو اومدن داخل در بار شد کوک بود
کوک: بیا بریم ا.ت بدو
ا.ت: ولی...
کوک: هیسسس بیا برو تو ماشین بهت توضیح میدم
ا.ت: نشستم تو ماشین بغزم گرفته بود
کوک: مرسی تهکوک با اینکه میتونستی نگی ولی ممنون که بهم خبر دادی
تهیونگ: فقط دیگه تو دست و پام نباشه
کوک: (نشستم تو ماشین ا.ت داشت گریه میکرد) خوبی؟
ا.ت: (سریع اشکامو پاک کردم) مگه برات مهمه؟
کوک: ببین ا.ت...
ا.ت: نمیخواد چیزی بگی (با داد) یعنی تو نمیتونستی به خواهر خودت بگی که قبلا با این یارو بودی!
کوک: ا.ت تو باید درک کنی که من نمیخواستم این کارو بکنم من قبلا باهاش حرف زدم که دیگه اینکار رو تموم کنه ولی دوباره برگشته
ا.ت: دیگه نمیخوام حرف بزنم همینجا وایسا میخوام پیاده شم زود باش (با داد)
کوک: باشه آروم باش ( زدم کنار ا.ت پیاده شدو درو محکم کوبید) دختره ی لجباززززز
ا.ت: باید میرفتم یه جای آروم و خلوت بهترین جا ساحل بود نشستم و مرور کردم که چیشد که یهو کنار سرم یه دست احساس کردم بعد یه نفر با دستمال جلوی دهنم رو گرفت نه میتونستم حرف بزنم نه نفس بکشم که یهو بیهوش شدم ( بهوش اومدم که دیدم داخل یک اتاقم بعد دیدم چقدر آشنایت که فهمیدم اینجا....)
برای پارت بعد لایک و کامنت لطفا یادتون نره🩷🫰🏻
بخاطر چند روزی که فعالیت نکردم🩷
ا.ت: وا..ی.سا مگه داداشمو میشنا..سیش؟
تهیونگ: داداشت بهت نگفته؟ (پوز خند)
ا.ت: چی رو نگفته یعنی.... ( کوک با این یارو همکار بوده ولی کو دستم بهت برسه فقط)
تهیونگ: داداشت خیلی خنگه که بهت نگفته اون با من قبلا همکار بوده کوچولو!
ا.ت: یعنی داداشم خلافکار بوده .........
تهیونگ: آره کوچولو (رفتم بیرون و اونو تنها گذاشتم)
ا.ت: اصلا نمیتونم باور کنم که یهو صدای پچ پچ از پایین شنیدم دستم رو بزور باز کردم رو از پنجره دیدم تهیونگ بایه مردی داشتن حرف میزنن یهو اومدن داخل در بار شد کوک بود
کوک: بیا بریم ا.ت بدو
ا.ت: ولی...
کوک: هیسسس بیا برو تو ماشین بهت توضیح میدم
ا.ت: نشستم تو ماشین بغزم گرفته بود
کوک: مرسی تهکوک با اینکه میتونستی نگی ولی ممنون که بهم خبر دادی
تهیونگ: فقط دیگه تو دست و پام نباشه
کوک: (نشستم تو ماشین ا.ت داشت گریه میکرد) خوبی؟
ا.ت: (سریع اشکامو پاک کردم) مگه برات مهمه؟
کوک: ببین ا.ت...
ا.ت: نمیخواد چیزی بگی (با داد) یعنی تو نمیتونستی به خواهر خودت بگی که قبلا با این یارو بودی!
کوک: ا.ت تو باید درک کنی که من نمیخواستم این کارو بکنم من قبلا باهاش حرف زدم که دیگه اینکار رو تموم کنه ولی دوباره برگشته
ا.ت: دیگه نمیخوام حرف بزنم همینجا وایسا میخوام پیاده شم زود باش (با داد)
کوک: باشه آروم باش ( زدم کنار ا.ت پیاده شدو درو محکم کوبید) دختره ی لجباززززز
ا.ت: باید میرفتم یه جای آروم و خلوت بهترین جا ساحل بود نشستم و مرور کردم که چیشد که یهو کنار سرم یه دست احساس کردم بعد یه نفر با دستمال جلوی دهنم رو گرفت نه میتونستم حرف بزنم نه نفس بکشم که یهو بیهوش شدم ( بهوش اومدم که دیدم داخل یک اتاقم بعد دیدم چقدر آشنایت که فهمیدم اینجا....)
برای پارت بعد لایک و کامنت لطفا یادتون نره🩷🫰🏻
۲.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.