fake kook
fake kook
part*²⁷
کوک: قبل از اینکه بری باید روی میزتو نگاه میکردی
دایان: تو اتاق من چیکار میکردی
کوک: ا.ت لباسمو بده
ا.ت: بیا
کوک: دایان فک کردی من نمیفهمم واقعا تو حامله ای دختر مگه تو وایی حرفی ندارم
دایان:ا.ت من تورو میکشم بهترین دوستتو به یه پسر فروختی
ا.ت: یعنی چی من چیزی نگفتم من اصلا خبر نداشتم
دایان: خودتو نزن به اون راه
ا.ت: راستشو میگم تو واقعا....
دایان اومد نزدیکم
کوک: دست به ا.ت بزنی همه چیزو میگم اصلا ا.ت خبر نداشته گفتم که خودم فهمیدم
دایان: جونگکوک التماست میکنم به کسی چیزی نگو
کوک: برو بعد باهم حرف میزنیم
ا.ت: چرا به من نگفتی
کوک: نمیتونستم بگم چون واقعا برای خودم سخت بود
ا.ت: الان میخوای به پدرت بگی
کوک: نه بابا
جینوس: جونگکوک چی به دایان گفتی داشت گریه میکرد
کوک: من چیزی بهش نگفتم
جینوس: سلام ا.ت
ا.ت: سلام
جینوس: شما دوتا اینجا چیکار میکنید
کوک: منو ا.ت قرار میزاریم
ا.ت: بیا دیگه به همه بگو😡
جینوس: واقعا وایی هیونگ راست میگی من باورم نمیشه
کوک: چرا داری گریه میکنی
جینوس: خیلی خوشحال شدم برات هیونگ من میدونستم ا.ت رو دوس داری
کوک: بسه دیگه
جینوس سریع رفت جونگکوک بغل کرد
کوک: چیشده
جینوس: هیونگ کی میخواین ازدواج کنید؟
ا.ت: چی؟
کوک: چی میگی جینوس ما هنوز سه هفته نشده که باهمیم
جینوس: من نمیدونم دیگه باید ازدواج کنید گفتم دیگه
ا.ت: باشه بعد ازدواج میکنیم
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه
کوک: هیچی
جینوس: خب دیگه من برم خوشبگذره
کوک: درو پشت سرت ببند
جینوس: چشم هیونگ
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²⁷
کوک: قبل از اینکه بری باید روی میزتو نگاه میکردی
دایان: تو اتاق من چیکار میکردی
کوک: ا.ت لباسمو بده
ا.ت: بیا
کوک: دایان فک کردی من نمیفهمم واقعا تو حامله ای دختر مگه تو وایی حرفی ندارم
دایان:ا.ت من تورو میکشم بهترین دوستتو به یه پسر فروختی
ا.ت: یعنی چی من چیزی نگفتم من اصلا خبر نداشتم
دایان: خودتو نزن به اون راه
ا.ت: راستشو میگم تو واقعا....
دایان اومد نزدیکم
کوک: دست به ا.ت بزنی همه چیزو میگم اصلا ا.ت خبر نداشته گفتم که خودم فهمیدم
دایان: جونگکوک التماست میکنم به کسی چیزی نگو
کوک: برو بعد باهم حرف میزنیم
ا.ت: چرا به من نگفتی
کوک: نمیتونستم بگم چون واقعا برای خودم سخت بود
ا.ت: الان میخوای به پدرت بگی
کوک: نه بابا
جینوس: جونگکوک چی به دایان گفتی داشت گریه میکرد
کوک: من چیزی بهش نگفتم
جینوس: سلام ا.ت
ا.ت: سلام
جینوس: شما دوتا اینجا چیکار میکنید
کوک: منو ا.ت قرار میزاریم
ا.ت: بیا دیگه به همه بگو😡
جینوس: واقعا وایی هیونگ راست میگی من باورم نمیشه
کوک: چرا داری گریه میکنی
جینوس: خیلی خوشحال شدم برات هیونگ من میدونستم ا.ت رو دوس داری
کوک: بسه دیگه
جینوس سریع رفت جونگکوک بغل کرد
کوک: چیشده
جینوس: هیونگ کی میخواین ازدواج کنید؟
ا.ت: چی؟
کوک: چی میگی جینوس ما هنوز سه هفته نشده که باهمیم
جینوس: من نمیدونم دیگه باید ازدواج کنید گفتم دیگه
ا.ت: باشه بعد ازدواج میکنیم
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه
کوک: هیچی
جینوس: خب دیگه من برم خوشبگذره
کوک: درو پشت سرت ببند
جینوس: چشم هیونگ
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۳.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.