Colored stars
part ⁴
کوک: هان چیه ادم ندیده ها
میسو: شرمنده این کلا تغییر کرده
رفتم تو کلاسم و منتظر استاد نشستم
هانا: خب ببینید جونگکوک کاملا تغییر کرده
مین سو: این نه بابا
صندلیمو پرت کردم سمتش
مین سو: اخخخخخخ چته روانی
کوک: خفه شو حروم زاده رو مخمی
رفتم صندلیمو برداشتم و دوباره اومد نشستم سر جام
مین سو: فکر نکن شاخی
کوک: علاقه ای به شاخ بودن ندارم
استاد دو: پشمام این چه عوض شده
کوک: بتمرگ درستتو بده اگه کاری نداری برم خونه
درسشو داد
6 ساعت بعد
استاد دو: خدانکنه دار
از استاد زود تر رفتم بیرون و دم در وایسادم که دوباره مچ دستم گرفته شد و دنبال خودش کشوندم پشت مدرسه
مین سو: توی پسره ی احمق فکر کردی کی هستی
یه مشت زد تو صورتم ولی مشت بعدی رو نتونست بزنه چون یکی رفته بود جناب کیم رو اورده بود و جناب کیم کیم مچ دست مین سور رو گرفت و اونو با لگد زد تو شکمم و جناب کیم پرتش کرد سمت دیوار
ته: داری چه گوهی میخوری چرا اینو میزنی دو مین سو
مین سو: چون صندلی زده تو سرم
ته: خب یه کاری کردی که زدتت ضمناً اینو دیگه نمیزنب چون با چندتا کله گنده مواجه میشی
مین سو: کیا
که چهارتا ادم خیلی بزرگ اومدن جلوم
ته: اینا
مین سو: چـ.... چشم
مچ دستمو گرفت و پشت خودش کشوندم و بردم خونش و حتا تا دم در خونه هم منو پشتخودش کشوند و وقتی درو باز کرد پرتم کرد تو خونش
ته: حالا با اینا سرو کله بزن تا بفهمی نباید بچه ی مردمو بزنی
نگا کردم دیدم ۳ نفر با شلاق وایسادن
کوک: خب اونم....
درو بست
ویوی ته
رفتم تو ماشینم نشستم و فیلم دیدم
6 ساعت بود
حوصلم سر رفته بود رفتم تو خونه اون سه تارو پولشونو دادمو رفتن رفتم بالذ سر اون بچه نگا کردم دیدم بی هوشه
ته: هه بچه ی خنگ " پوزخند "
بلندش کردم و بردمش تو اتاقش خوابوندمش و خودمم رفتم خوابیدم
با صدای یونتان بیدار شدم
ته: چته یونتان
نشستم رو تختم دیدک یونتان میخواد دمبالش برم منم رفتم دنبالش ولی قبل از اینکه از پله ها پایین برم متوجه ی اون بچه توی اشپزخونه شدم که خیلی اروم داشت گریه میکرد اروم و بدون سرو صدا رغتم پشت سرش و بغلش کردم موهاش خیس بود و بوی وانیل میداد انگار تاره رفته بود حموم
ته: چی شده کوچولو
کوک: ولم کن هق " گریه "
ته: چرا ولت کنم بخاطر اون سه نفر ناراحتی
سرشو انداخته بود پایین و گریه میکرد
کوک: خیلی هق درد داشت " گریه "
ته: الان بیشترین قسمتی از بدنت درد میکنه کجاست
ثوک: ولم کن هق نمیخوام هق جوابتو بدم هق " گریه "
خودمو ازش جدا کردم که رفت تو اتاقش منم یونتانو فرستادم تو اتاقش و رفتم تو اتاقم و شروع به انجام دادن چندتا از کارام کردم
ته: چقدر وقت خوابیدم
تراشه: ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه وی
ته: چقدر از کارام عقب افتادم
تراشه:
کوک: هان چیه ادم ندیده ها
میسو: شرمنده این کلا تغییر کرده
رفتم تو کلاسم و منتظر استاد نشستم
هانا: خب ببینید جونگکوک کاملا تغییر کرده
مین سو: این نه بابا
صندلیمو پرت کردم سمتش
مین سو: اخخخخخخ چته روانی
کوک: خفه شو حروم زاده رو مخمی
رفتم صندلیمو برداشتم و دوباره اومد نشستم سر جام
مین سو: فکر نکن شاخی
کوک: علاقه ای به شاخ بودن ندارم
استاد دو: پشمام این چه عوض شده
کوک: بتمرگ درستتو بده اگه کاری نداری برم خونه
درسشو داد
6 ساعت بعد
استاد دو: خدانکنه دار
از استاد زود تر رفتم بیرون و دم در وایسادم که دوباره مچ دستم گرفته شد و دنبال خودش کشوندم پشت مدرسه
مین سو: توی پسره ی احمق فکر کردی کی هستی
یه مشت زد تو صورتم ولی مشت بعدی رو نتونست بزنه چون یکی رفته بود جناب کیم رو اورده بود و جناب کیم کیم مچ دست مین سور رو گرفت و اونو با لگد زد تو شکمم و جناب کیم پرتش کرد سمت دیوار
ته: داری چه گوهی میخوری چرا اینو میزنی دو مین سو
مین سو: چون صندلی زده تو سرم
ته: خب یه کاری کردی که زدتت ضمناً اینو دیگه نمیزنب چون با چندتا کله گنده مواجه میشی
مین سو: کیا
که چهارتا ادم خیلی بزرگ اومدن جلوم
ته: اینا
مین سو: چـ.... چشم
مچ دستمو گرفت و پشت خودش کشوندم و بردم خونش و حتا تا دم در خونه هم منو پشتخودش کشوند و وقتی درو باز کرد پرتم کرد تو خونش
ته: حالا با اینا سرو کله بزن تا بفهمی نباید بچه ی مردمو بزنی
نگا کردم دیدم ۳ نفر با شلاق وایسادن
کوک: خب اونم....
درو بست
ویوی ته
رفتم تو ماشینم نشستم و فیلم دیدم
6 ساعت بود
حوصلم سر رفته بود رفتم تو خونه اون سه تارو پولشونو دادمو رفتن رفتم بالذ سر اون بچه نگا کردم دیدم بی هوشه
ته: هه بچه ی خنگ " پوزخند "
بلندش کردم و بردمش تو اتاقش خوابوندمش و خودمم رفتم خوابیدم
با صدای یونتان بیدار شدم
ته: چته یونتان
نشستم رو تختم دیدک یونتان میخواد دمبالش برم منم رفتم دنبالش ولی قبل از اینکه از پله ها پایین برم متوجه ی اون بچه توی اشپزخونه شدم که خیلی اروم داشت گریه میکرد اروم و بدون سرو صدا رغتم پشت سرش و بغلش کردم موهاش خیس بود و بوی وانیل میداد انگار تاره رفته بود حموم
ته: چی شده کوچولو
کوک: ولم کن هق " گریه "
ته: چرا ولت کنم بخاطر اون سه نفر ناراحتی
سرشو انداخته بود پایین و گریه میکرد
کوک: خیلی هق درد داشت " گریه "
ته: الان بیشترین قسمتی از بدنت درد میکنه کجاست
ثوک: ولم کن هق نمیخوام هق جوابتو بدم هق " گریه "
خودمو ازش جدا کردم که رفت تو اتاقش منم یونتانو فرستادم تو اتاقش و رفتم تو اتاقم و شروع به انجام دادن چندتا از کارام کردم
ته: چقدر وقت خوابیدم
تراشه: ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه وی
ته: چقدر از کارام عقب افتادم
تراشه:
۸.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.