رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
فصل دو پارت چهل و نه
میرم توی حیات زیر یه درخت نارنج میشینم شروع به هق هق میکنم نمیدونم چند دقیقه از هق هق من گذشته بود دیگه چشمام درد میکرد که یهو سرمو بلند کردم دیدم ارتاواز کنارم نشسته ساکت و به من زل زده
واقعا نمیدونستم چی بگم
بهم گفت: خوب اروم شدی
گفتم اره گفت: خوب درکت میکنم این دختر بی ادبه لوس و بدجنس بار اومده تو خانواده ما جز اون هیچ کس اینقدر بی ادب نیست به خاطر بی ادبی اون خودت رو ناراحت کن
شاید چیزی رو از دست بدی ولی بدون جاش چیزای بهتری به دست میاری
گفتم چه فایده وقتی هیچ کسی منو دوست نداره
گفت: چطور میگی هیچ کس شاید ام کسی باشه که تو رو دوست داشته باشه
تو هم خانوادت دوستت داشتن ولی به خاطر مره.....
خوب میدونی مره تو رو دوست داره... و به خاطر این عشق باید تاوان بدی! اگه اونو به عنوان عشقت انتخاب کنی ولی تو قبلا یه جن خوب بودی خوبی خودت رو حفظ کن
نزار اون ذات پاک تو ازت بگیره همین جور که خانوادتو گرفت
ادامه دارد
فصل دو پارت چهل و نه
میرم توی حیات زیر یه درخت نارنج میشینم شروع به هق هق میکنم نمیدونم چند دقیقه از هق هق من گذشته بود دیگه چشمام درد میکرد که یهو سرمو بلند کردم دیدم ارتاواز کنارم نشسته ساکت و به من زل زده
واقعا نمیدونستم چی بگم
بهم گفت: خوب اروم شدی
گفتم اره گفت: خوب درکت میکنم این دختر بی ادبه لوس و بدجنس بار اومده تو خانواده ما جز اون هیچ کس اینقدر بی ادب نیست به خاطر بی ادبی اون خودت رو ناراحت کن
شاید چیزی رو از دست بدی ولی بدون جاش چیزای بهتری به دست میاری
گفتم چه فایده وقتی هیچ کسی منو دوست نداره
گفت: چطور میگی هیچ کس شاید ام کسی باشه که تو رو دوست داشته باشه
تو هم خانوادت دوستت داشتن ولی به خاطر مره.....
خوب میدونی مره تو رو دوست داره... و به خاطر این عشق باید تاوان بدی! اگه اونو به عنوان عشقت انتخاب کنی ولی تو قبلا یه جن خوب بودی خوبی خودت رو حفظ کن
نزار اون ذات پاک تو ازت بگیره همین جور که خانوادتو گرفت
ادامه دارد
۹.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.