پارت 14
پارت 14
کوک:خواستم بگم که آماده ای
بریم
ا.ت: اها باشه الان آماده میکنم بریم
کوک:بیرون تو ماشین منتظرتم
ا.ت باشه
سریع آماده کردم رفتم پایین تا جونگکوک
تو ماشین رفتم نشستم داخل ماشین
ا.ت: میدونی کجاست
کوک: آره
رسیدیم رفتیم داخل و چندتا مدل دیدیم بعد
رفتیم سوال کردیم و بعد رفتیم سوار ماشین شدیم که برگردیم
ا.ت: میتونی منو ببری یه جایی
کوک: کجا نکنه میخوای بری پیش پدر و مادرت
ا.ت: نه میخوام برم پیش دوستم
کوک: اها خب کیه حتما جیهونه
ا.ت: نه بابا اسمش یوری دوست صمیمیه
کوک: اها خب باشه
جونگکوک بردم خونه یوری
ا.ت: خب ممنون
کوک: خواستی برگردی برام زنگ بزنیا
ا.ت: نه خودم میام
کوک: تا خونه خیلی راهه زنگ بزن خودم میام
ا.ت: خب باشه من رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یوری: ا.ت خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: منم همینطور عزیزم
یوری: خب بعد از اینکه از پیش مامان و بابات رفتی بهت خوش میگذره
ا.ت: آره خب بهتر از خونمونه
یوری: از مامانت خبر داری
ا.ت: نه
یوری: خب توی اون خونه کسی نیست اذیتت
کنه
ا.ت: اتفاقا بخاطر همین اومده بودم اینجا
یوری: چیشده
#کوک
#فیک
#سناریو
کوک:خواستم بگم که آماده ای
بریم
ا.ت: اها باشه الان آماده میکنم بریم
کوک:بیرون تو ماشین منتظرتم
ا.ت باشه
سریع آماده کردم رفتم پایین تا جونگکوک
تو ماشین رفتم نشستم داخل ماشین
ا.ت: میدونی کجاست
کوک: آره
رسیدیم رفتیم داخل و چندتا مدل دیدیم بعد
رفتیم سوال کردیم و بعد رفتیم سوار ماشین شدیم که برگردیم
ا.ت: میتونی منو ببری یه جایی
کوک: کجا نکنه میخوای بری پیش پدر و مادرت
ا.ت: نه میخوام برم پیش دوستم
کوک: اها خب کیه حتما جیهونه
ا.ت: نه بابا اسمش یوری دوست صمیمیه
کوک: اها خب باشه
جونگکوک بردم خونه یوری
ا.ت: خب ممنون
کوک: خواستی برگردی برام زنگ بزنیا
ا.ت: نه خودم میام
کوک: تا خونه خیلی راهه زنگ بزن خودم میام
ا.ت: خب باشه من رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یوری: ا.ت خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: منم همینطور عزیزم
یوری: خب بعد از اینکه از پیش مامان و بابات رفتی بهت خوش میگذره
ا.ت: آره خب بهتر از خونمونه
یوری: از مامانت خبر داری
ا.ت: نه
یوری: خب توی اون خونه کسی نیست اذیتت
کنه
ا.ت: اتفاقا بخاطر همین اومده بودم اینجا
یوری: چیشده
#کوک
#فیک
#سناریو
۲۰.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.