فیک ران پارت چهارم
و گره ی حوله ات باز شد. ات سریع سعی کرد دو طرف حوله رو دوباره بهم برسونه که ران کمرشو گرفت و نزدیک خودش کرد و بوسید. چشمای ات از تعجب باز شد و لباش ثابت موند و نم تونست تکون بخوره ولی ران لباش روی لبای ات حرکت میکرد و به لبای خود میفشرد و دستش که درون حوله ات کرده بود بدن اونو گستاخانه دست میزد. ات وحشت زده بود ولی نم تونست کاری کند یا او را از خود دور کند. وقتی نفس هردو تموم شد ران ات رو از خودش جدا کرد و حوله اش رو سریع از بدنش در آورد و دست برد به کمربند شلوار خودش و باز کرد. ات با این کار زمین افتاد و خودش رو جمع کرد تا بدنش رو بپوشونه. ران پوزخندی زد و سر ات رو گرفت و نزدیک عضو رگ دار و بلند خودش کرد و گفت...
ران:اول برام ساک بزن. و لبخندی تحقیر آمیز انداخت.
ات: چ...چی؟
ران: نشنیدی چی گفتم؟ گفتم دیکمو ساک بزن. و عضوش رو نزدیک صورت ات برد. وقتی نفسای گرم ات رو حس میکرد بیشتر تحریک و عصبی شد. اخمی زد و گفت...
ران: مگه کری بدو،زود باش. و اخم زد.
ات:آخه من تا حالا... یعنی من بلد نیستم. ران که حالا کلافه شده بود به ات نگاهی می اندازه و میگه...
ران:کاری نداره که فقط اینو می لیسی و می خوریش مثل بستی یا آبنبات. فهمیدی؟
ات:بل...بله.
ران:خب شروع کن. و سر ات گرفت انگشتان دراز و کشیده اش رو بین موهای ات برد و فشرد و...
(فحش ندید دستم جر خورد😂)امروز شاید یک پارت دیگه هم دادم😌
ران:اول برام ساک بزن. و لبخندی تحقیر آمیز انداخت.
ات: چ...چی؟
ران: نشنیدی چی گفتم؟ گفتم دیکمو ساک بزن. و عضوش رو نزدیک صورت ات برد. وقتی نفسای گرم ات رو حس میکرد بیشتر تحریک و عصبی شد. اخمی زد و گفت...
ران: مگه کری بدو،زود باش. و اخم زد.
ات:آخه من تا حالا... یعنی من بلد نیستم. ران که حالا کلافه شده بود به ات نگاهی می اندازه و میگه...
ران:کاری نداره که فقط اینو می لیسی و می خوریش مثل بستی یا آبنبات. فهمیدی؟
ات:بل...بله.
ران:خب شروع کن. و سر ات گرفت انگشتان دراز و کشیده اش رو بین موهای ات برد و فشرد و...
(فحش ندید دستم جر خورد😂)امروز شاید یک پارت دیگه هم دادم😌
۷.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.