پارت ۱۸
ویو ات
دیگه نمیتونستم واقعا نمیکشیدم (شروع کرد گریه کردن)
خسته شدم هق دوباره دوباره کوک هق ولم کرد ولی اینبار اینبار بهم خیانت کردهق هق صدای فین دماغش اونم با دختر خالش جویی هق نباید دوباره بهش دل میبستم الانم الانم معلوم نیست کدوم جهنم دره ای اومدم کی منو اینجا اورده هق چکارم دارن هق من میخوام از اینجاااا برممممم هق
ات با این حرفا خوابید
چند ساعت بعد شب
ویو کوک دیگه نمیتونم بدون اجازه نیمه دوم جنگل رو گشتیم ولی خبری از ات نبود انقدر هم که میگن جنگل ترسناکی نیست اصن ترسناک نیست همه چیش اوکیه ولی اتم زندگیم الان کجاست الان تو خطره چه مشکلی داره؟! ها؟! یهو صدای وحشتناکی اومد یهو همه خشکمون زد یه جورری بود انگار کل جنگل بیدار شد بود اصن درختاش اروم نبودن هیچیش طبیعی نبود انگار این جنگل میخواد مارو قورت بده عیجیب نیست نیمه اول جنگ ارومه ولی نیمه دومش وحشی شده تا میتونستیم فرار کردیم و در رفتیم ولی واقعا اوضاع هیچکدوممون خوب نبود
ویو لیان صدای خوبی نشنیدم همه جا جنگل ترسناک شده بود انگار عصبی بود ولی ولی یعنی خواهرم کجاست رفیقم الان کجاست واقعا نمیدونم دیگه نتونستم زدم زیر گریه و داد میزدم
اتتتتتتت اتتتتتت کجاست ها اصن میفهمید الان چه بلایی سرش اومده ها ؟! پیش جنگل دوم نشسته بودیم همه منتظر بودیم که ات بیاد ولی مگه میشه هیچکی نمیتونست بخوابه ولی اوضاع کوک از همه خراب تر بود به یه جا چشم دوخته بود و اصن پلک هم نمیزد فقط منتظر ات بود دیگه نمیدونیم باید چکار کنیم و از اینکه جویی به هیج جا نبود داشت وسط جنگل با دوست پسرش فقط میگذاشت عصبی بودم نمیتونستم ببینم اون راست راست داره زندگی میکنی ولی رفیق من ات معلوم نیست کجاست منو ات باهم از بچگی بودیم اون خواهر بزرگ من بود ولی انگار الان کسیو ندارم دیگه. مواظبم باشه رفتم بدو بدو میخواستم جویی رو بزنم
بدو بدو رفت وسط جنگل همه بچه اومدن دنبالم ولی واسم مهم نبود رفتم تا خورد موهاشو کشیدم اونم همچنین داشت موهامو میکشید انقد زدم که خون اومد از دماغش اعضا اومدن جدامون کردن ولی من میخواستم بکششم
رو به کوک گفتم: تو نیمخوای هیچ گوهی بخوری ها؟! الان ات کدوم گوریه
کوک خودش داشت میمرد ولی کاری از دستش بر نیومد رفت وایساد پیش جنگل باز منتظر موند
ویو ات بیدار شدم سرم درد میکرد انقد که گریه کردم بی هوش شدم
داد زدم و. گفتم اون رییس کوفتیتون غذای کوفتیش تموم نشد
صدا پخش شد و گفت الاناست که بیاد ولی
ات ولی چی ها ولی چییی داد
مرده: هیچ بابا
نشسته بودم رو تخت تو اتاق اعصاب نمونده برام
یهو یکی وارد اتاق شد یه مرد بود که داشت درو میبست کلاه زده بود ماسک قیافش معلوم نبود ولی استایل خفنی داشت اومد کنارم نشست و گفت
مردک: نشناختی
ات: با این همه بند و بسات کلاه و ماسک باید بشناسم
مردک اوه ساری ماسک و. کلاه رو برداشت گفت الان چی خانوم خانما
ات: دهنم باز موند امکان نداره اون اون باورم. نمیشه خدا تو اینجا چکار میکنی جی هو (گایز جی هو دوست پسر ات بود که اومد خونه ات ولی ات برا فراموش کردن کوک باهاش اومد تو رابطه ولی جی هو هروز با یه دختری بودو از هم جدا شدن التبه به. خواسته ات)
تو اینجا چکار میکنی به ریست بگو جرا منو اورده
جی هو: خندید گفت هنوزم خنگی خانم. کوچولو
ات: با قیافه پوکر من خنگ و کوچولو. نیستم
جی هو من خودم ریسم من گفتم بیارنت
ات: ولی تو
جی هو: من یه کارمند سادم نه خیر اون فقط ظاهر کارمه من خودم مافیام اینام زیر دستاممن میدونم اذیتت کردم ولی اینا همش صحنه سازی بود
ات: عه عه نمیتونست حرف بزنه عجبیه دوست قدیمش عضو و رییس مافیاست خودش خبر نداره
جی هو: این کارمه ات اگه میخواستم فقط با تو باشم رقیبام بهم شک میکردن و میدوزدینت براهمین هروز یه دختر باهم به منظور دوست دخترم بود که رقیبام نتون ازم گِرو کشی کنن و گرنه من از اول عاشقت بودم الانم اوردمت که بهت بگم من. دوست دارم عاشقتم
ات: کلا حرف نمیزد
حی هو: الانم میخوایم منو تو بریم آمریکا مهاجرت کنیم هوم نظرت کوکم که دوست نداره بهت خیانت کرده ولی من هیچوقت بهت اسیب نیمزنم هوم؟
من دیکه میرم. تو تو یکم فکر کنی موها ات بو میکنه و. می بوسه.
درو میبنده میره
ات میزنه زیر گریه و محکم دور میکوبه گریه نه خیر کوک منو دوست داره بهم خیانت نکرده اون بهم قول داده قول داده که مراقبم باشه پشتم باشه و محکم میزنه به در
ادامه دارد
باییی حمایت کنید با اینکه حمایت کمه میازارم هاااا دو پارت دیگه تمومه
دیگه نمیتونستم واقعا نمیکشیدم (شروع کرد گریه کردن)
خسته شدم هق دوباره دوباره کوک هق ولم کرد ولی اینبار اینبار بهم خیانت کردهق هق صدای فین دماغش اونم با دختر خالش جویی هق نباید دوباره بهش دل میبستم الانم الانم معلوم نیست کدوم جهنم دره ای اومدم کی منو اینجا اورده هق چکارم دارن هق من میخوام از اینجاااا برممممم هق
ات با این حرفا خوابید
چند ساعت بعد شب
ویو کوک دیگه نمیتونم بدون اجازه نیمه دوم جنگل رو گشتیم ولی خبری از ات نبود انقدر هم که میگن جنگل ترسناکی نیست اصن ترسناک نیست همه چیش اوکیه ولی اتم زندگیم الان کجاست الان تو خطره چه مشکلی داره؟! ها؟! یهو صدای وحشتناکی اومد یهو همه خشکمون زد یه جورری بود انگار کل جنگل بیدار شد بود اصن درختاش اروم نبودن هیچیش طبیعی نبود انگار این جنگل میخواد مارو قورت بده عیجیب نیست نیمه اول جنگ ارومه ولی نیمه دومش وحشی شده تا میتونستیم فرار کردیم و در رفتیم ولی واقعا اوضاع هیچکدوممون خوب نبود
ویو لیان صدای خوبی نشنیدم همه جا جنگل ترسناک شده بود انگار عصبی بود ولی ولی یعنی خواهرم کجاست رفیقم الان کجاست واقعا نمیدونم دیگه نتونستم زدم زیر گریه و داد میزدم
اتتتتتتت اتتتتتت کجاست ها اصن میفهمید الان چه بلایی سرش اومده ها ؟! پیش جنگل دوم نشسته بودیم همه منتظر بودیم که ات بیاد ولی مگه میشه هیچکی نمیتونست بخوابه ولی اوضاع کوک از همه خراب تر بود به یه جا چشم دوخته بود و اصن پلک هم نمیزد فقط منتظر ات بود دیگه نمیدونیم باید چکار کنیم و از اینکه جویی به هیج جا نبود داشت وسط جنگل با دوست پسرش فقط میگذاشت عصبی بودم نمیتونستم ببینم اون راست راست داره زندگی میکنی ولی رفیق من ات معلوم نیست کجاست منو ات باهم از بچگی بودیم اون خواهر بزرگ من بود ولی انگار الان کسیو ندارم دیگه. مواظبم باشه رفتم بدو بدو میخواستم جویی رو بزنم
بدو بدو رفت وسط جنگل همه بچه اومدن دنبالم ولی واسم مهم نبود رفتم تا خورد موهاشو کشیدم اونم همچنین داشت موهامو میکشید انقد زدم که خون اومد از دماغش اعضا اومدن جدامون کردن ولی من میخواستم بکششم
رو به کوک گفتم: تو نیمخوای هیچ گوهی بخوری ها؟! الان ات کدوم گوریه
کوک خودش داشت میمرد ولی کاری از دستش بر نیومد رفت وایساد پیش جنگل باز منتظر موند
ویو ات بیدار شدم سرم درد میکرد انقد که گریه کردم بی هوش شدم
داد زدم و. گفتم اون رییس کوفتیتون غذای کوفتیش تموم نشد
صدا پخش شد و گفت الاناست که بیاد ولی
ات ولی چی ها ولی چییی داد
مرده: هیچ بابا
نشسته بودم رو تخت تو اتاق اعصاب نمونده برام
یهو یکی وارد اتاق شد یه مرد بود که داشت درو میبست کلاه زده بود ماسک قیافش معلوم نبود ولی استایل خفنی داشت اومد کنارم نشست و گفت
مردک: نشناختی
ات: با این همه بند و بسات کلاه و ماسک باید بشناسم
مردک اوه ساری ماسک و. کلاه رو برداشت گفت الان چی خانوم خانما
ات: دهنم باز موند امکان نداره اون اون باورم. نمیشه خدا تو اینجا چکار میکنی جی هو (گایز جی هو دوست پسر ات بود که اومد خونه ات ولی ات برا فراموش کردن کوک باهاش اومد تو رابطه ولی جی هو هروز با یه دختری بودو از هم جدا شدن التبه به. خواسته ات)
تو اینجا چکار میکنی به ریست بگو جرا منو اورده
جی هو: خندید گفت هنوزم خنگی خانم. کوچولو
ات: با قیافه پوکر من خنگ و کوچولو. نیستم
جی هو من خودم ریسم من گفتم بیارنت
ات: ولی تو
جی هو: من یه کارمند سادم نه خیر اون فقط ظاهر کارمه من خودم مافیام اینام زیر دستاممن میدونم اذیتت کردم ولی اینا همش صحنه سازی بود
ات: عه عه نمیتونست حرف بزنه عجبیه دوست قدیمش عضو و رییس مافیاست خودش خبر نداره
جی هو: این کارمه ات اگه میخواستم فقط با تو باشم رقیبام بهم شک میکردن و میدوزدینت براهمین هروز یه دختر باهم به منظور دوست دخترم بود که رقیبام نتون ازم گِرو کشی کنن و گرنه من از اول عاشقت بودم الانم اوردمت که بهت بگم من. دوست دارم عاشقتم
ات: کلا حرف نمیزد
حی هو: الانم میخوایم منو تو بریم آمریکا مهاجرت کنیم هوم نظرت کوکم که دوست نداره بهت خیانت کرده ولی من هیچوقت بهت اسیب نیمزنم هوم؟
من دیکه میرم. تو تو یکم فکر کنی موها ات بو میکنه و. می بوسه.
درو میبنده میره
ات میزنه زیر گریه و محکم دور میکوبه گریه نه خیر کوک منو دوست داره بهم خیانت نکرده اون بهم قول داده قول داده که مراقبم باشه پشتم باشه و محکم میزنه به در
ادامه دارد
باییی حمایت کنید با اینکه حمایت کمه میازارم هاااا دو پارت دیگه تمومه
۷.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.