'شوالیه'
'شوالیه'
"part 40"
______________________
_نه منظورم این نبود.خوناشام ها میتونن خودشونو به شکل های مختلف تبدیل کنن.این شکل انسانی ماست.یه صورت دیگه ی ما
خفاشه.بنابراین میتونی مثل خفاش قدرت شنواییتو پایین
بیاری)زیست
سال سوم تجربی درس سوم حواس(
_چطوری؟
_ماهیچه های گوشتو منقبض کن.اونوقت فقط صداهایی که
نزدیکتن
رو میشنوی.البته زیادم منقبض نکن که کر بشی
_نمیدونم چطور اینکار کنم
_اه چجوری بفهمونم بهت؟...اها فک کن میخای دستتو مشت کنی
دستمو مشت کردم:خب؟
بکهیون پوکر نگام کرد:تو مادر زادی خنگ بودی یا تازگیا خنگ
شدی؟
_خو تو میگی دستتو مشت کن.
_من گفتم تصورکن ماهیچه های گوشت مثل انگشتای دستتن که
میخای
مشتش کنی حالا فهمیدی؟
_فک کنم یه چیزایی دستگیرم شد
روی گوشام تمرکز کردم انگار واقعا تکون میخورد سعی کردم
ببندمش
همونجوری که بکهیون گفت.دیگه صدایی نمیشنیدم.بکهیون حرف
میزد
اما من فقط تکون خوردن لباشو میدیدم صدایی ازش خارج
نمیشد.با
تعجب بهش زل زدم.که باکف دستش زد رو پیشونیم.باحرکات
دستش
سعی میکرد یه چیزیو بفهمونه بهم.تازه یادم اومد من گوشامو کامل
بستم.دوباره سعی کردم بازش کنم.
من:هوم؟
بکهیون:صدامو میشنوی؟
_آره.این واقعا عالیه
_این تازه یه نمونه از قابلیت های خوناشاماس.گفتم که خوناشام
بودن
بد نیس.
_من هنوزم آدم بودنو ترجیح میدم
شاید خوناشام بودن خیلی باحال به نظر برسه اما من هنوزم همون
زندگی قبلیمو میخاستم.دلم برای دوستام یه ذره شده بود.شیطونی
هایی
که باهم میکردیم.با بکهیون درباره ی خیلی چیزا حرف زدیم.به
نظرم
میتونستم بهش اعتماد کنم.اما به عنوان یه دوست نمیتونستم بهش
نگاه
کنم.فعال تنها چیزی که آزارم میداد نگاه های عجیب دیگران
روخودم و خندیدنشون بود.
من:بکهیون چرا همه بادیدن من میخندن؟چیزه خنده داری هس
بگو منم
بدونم
خندید:بهت که گفته بودم
_به خاطر نمیارم
_گفتم که خوناشاما برای جفت گیری همدیگرو مارک میکنن.
_این الان کجاش...
کمی حرفشو آنالیز کردم.طوری که انگار یه شوکر بهم وارد شده از
جام پریدم:چیییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_حاال فهمیدی؟
بعد دوباره خندید
صدامو آوردم پایین:یعنی االن منو اون جفتیم؟
2تا پسر که باهم جفت نمیشن.همینش خنده داره.اما اون تورو
مارک کرده پس شاید باشین.
____________________
🌑
"part 40"
______________________
_نه منظورم این نبود.خوناشام ها میتونن خودشونو به شکل های مختلف تبدیل کنن.این شکل انسانی ماست.یه صورت دیگه ی ما
خفاشه.بنابراین میتونی مثل خفاش قدرت شنواییتو پایین
بیاری)زیست
سال سوم تجربی درس سوم حواس(
_چطوری؟
_ماهیچه های گوشتو منقبض کن.اونوقت فقط صداهایی که
نزدیکتن
رو میشنوی.البته زیادم منقبض نکن که کر بشی
_نمیدونم چطور اینکار کنم
_اه چجوری بفهمونم بهت؟...اها فک کن میخای دستتو مشت کنی
دستمو مشت کردم:خب؟
بکهیون پوکر نگام کرد:تو مادر زادی خنگ بودی یا تازگیا خنگ
شدی؟
_خو تو میگی دستتو مشت کن.
_من گفتم تصورکن ماهیچه های گوشت مثل انگشتای دستتن که
میخای
مشتش کنی حالا فهمیدی؟
_فک کنم یه چیزایی دستگیرم شد
روی گوشام تمرکز کردم انگار واقعا تکون میخورد سعی کردم
ببندمش
همونجوری که بکهیون گفت.دیگه صدایی نمیشنیدم.بکهیون حرف
میزد
اما من فقط تکون خوردن لباشو میدیدم صدایی ازش خارج
نمیشد.با
تعجب بهش زل زدم.که باکف دستش زد رو پیشونیم.باحرکات
دستش
سعی میکرد یه چیزیو بفهمونه بهم.تازه یادم اومد من گوشامو کامل
بستم.دوباره سعی کردم بازش کنم.
من:هوم؟
بکهیون:صدامو میشنوی؟
_آره.این واقعا عالیه
_این تازه یه نمونه از قابلیت های خوناشاماس.گفتم که خوناشام
بودن
بد نیس.
_من هنوزم آدم بودنو ترجیح میدم
شاید خوناشام بودن خیلی باحال به نظر برسه اما من هنوزم همون
زندگی قبلیمو میخاستم.دلم برای دوستام یه ذره شده بود.شیطونی
هایی
که باهم میکردیم.با بکهیون درباره ی خیلی چیزا حرف زدیم.به
نظرم
میتونستم بهش اعتماد کنم.اما به عنوان یه دوست نمیتونستم بهش
نگاه
کنم.فعال تنها چیزی که آزارم میداد نگاه های عجیب دیگران
روخودم و خندیدنشون بود.
من:بکهیون چرا همه بادیدن من میخندن؟چیزه خنده داری هس
بگو منم
بدونم
خندید:بهت که گفته بودم
_به خاطر نمیارم
_گفتم که خوناشاما برای جفت گیری همدیگرو مارک میکنن.
_این الان کجاش...
کمی حرفشو آنالیز کردم.طوری که انگار یه شوکر بهم وارد شده از
جام پریدم:چیییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_حاال فهمیدی؟
بعد دوباره خندید
صدامو آوردم پایین:یعنی االن منو اون جفتیم؟
2تا پسر که باهم جفت نمیشن.همینش خنده داره.اما اون تورو
مارک کرده پس شاید باشین.
____________________
🌑
۲.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.