بزرگترین اشتباه (part 8)
بزرگترین اشتباه (part 8)
اتاق خوبی بود.
خداروشکر تخت هم داشت.
یخورده خجالت میکشیدم توی اتاق شخص دیگه ای باشم. آروم چمدونم رو گذاشتم گوشه ای و لباس راحتی پوشیدم.
آروم از اتاق اومدم بیرون.
چیفویو توی آشپزخانه بود. گفت: کاگورا تو نودل گوشت دوست داری؟
+آره....دوست دارم.
(پرش زمانی موقع شام)
+ایتاداگیماس.
_ایتاداگیماس.
شروع کردم به خوردن نودل.
بر خلاف چیزی که انتظار داشتم اون نودل خیلی خوشمزه بود. خیلی.
چیفویو:پیش هانما شوجی زندگی میکردی؟
+نه من و هانما خونه های جدایی داشتیم. اون فقط گاهی وقتا بهم سر میزد.
_آهان. کیساکی چی؟
+من خیلی هم اونو میدیدم. شاید ماهی یک بار.
_امیدوارم اینجا راحت باشی.
+ممنون...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پار هشت تقدیمتون😁😁
اتاق خوبی بود.
خداروشکر تخت هم داشت.
یخورده خجالت میکشیدم توی اتاق شخص دیگه ای باشم. آروم چمدونم رو گذاشتم گوشه ای و لباس راحتی پوشیدم.
آروم از اتاق اومدم بیرون.
چیفویو توی آشپزخانه بود. گفت: کاگورا تو نودل گوشت دوست داری؟
+آره....دوست دارم.
(پرش زمانی موقع شام)
+ایتاداگیماس.
_ایتاداگیماس.
شروع کردم به خوردن نودل.
بر خلاف چیزی که انتظار داشتم اون نودل خیلی خوشمزه بود. خیلی.
چیفویو:پیش هانما شوجی زندگی میکردی؟
+نه من و هانما خونه های جدایی داشتیم. اون فقط گاهی وقتا بهم سر میزد.
_آهان. کیساکی چی؟
+من خیلی هم اونو میدیدم. شاید ماهی یک بار.
_امیدوارم اینجا راحت باشی.
+ممنون...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پار هشت تقدیمتون😁😁
۲.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.