🌷شعر شهادت حضرت رقیه(س)....🌷
یکی نو غنچه ای از باغ زهرا
بجست از خواب نوشین بلبل آسا
به افغان از مژه خوناب می ریخت
نه خونابه که خون ناب می ریخت
بگفت: ای عمّه بابایم کجا رفت؟
بُد این دم در برم، دیگر چرا رفت؟...
بگفتش دختر سلطان والا
که آن کس را که خواهی، هست اینجا
چو این بشنید خود برداشت سرپوش
چون جان بگرفت آن را در آغوش
...مرا در خردسالی دربدر کرد
اسیر و دستگیر و بی پدر کرد
همی گفت و سر شاهش در آغوش
به نـاگه گـشت از گـفتار خاموش
خدیو بانوان دریافت آن حال
که پر زد زآشیان آن بی پر و بال
از این غم شد بـه آل اللّه اطهار
دوباره کربلا از نو نمودار
بجست از خواب نوشین بلبل آسا
به افغان از مژه خوناب می ریخت
نه خونابه که خون ناب می ریخت
بگفت: ای عمّه بابایم کجا رفت؟
بُد این دم در برم، دیگر چرا رفت؟...
بگفتش دختر سلطان والا
که آن کس را که خواهی، هست اینجا
چو این بشنید خود برداشت سرپوش
چون جان بگرفت آن را در آغوش
...مرا در خردسالی دربدر کرد
اسیر و دستگیر و بی پدر کرد
همی گفت و سر شاهش در آغوش
به نـاگه گـشت از گـفتار خاموش
خدیو بانوان دریافت آن حال
که پر زد زآشیان آن بی پر و بال
از این غم شد بـه آل اللّه اطهار
دوباره کربلا از نو نمودار
۳.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.