پارت ۳
+خب بیبی من دیگه باید برم
_باشه فقط قول دادیااا زود میای
+زود میام با هم میریم بیرون خب تا ساعت ۸ آماده شو باشه عزیزم
_باشه
+قوربونت برم خدافظ
_خدافظ عزیزم
بعد همو بغل کردیم و بوسیدیم و آماده شد و رفت و من دوباره تنها شدم هوووف رفتم تلویزیون رو روشن کردم و برنامه آشپزی مو نگاه کردم آخه من خیلی بلد نیستم آشپزی کنم تازه دارم یاد میگیرم و فقط خدمتکارا بیشتر وقتا غذا درست میکردن آخه من از نامجون خرابکار ترم خخخخ......
چند ساعت بعد:
کل آشپزخونه رو به گا دادم وایییی آشپزخونه رو دود برداشته بود خدمتکارا ریختن تو آشپزخونه و هر کدوم مشغول جمع کردن یه خرابکاری من بودن خندم گرفته بود خودم میتونستم ببینم خدمتکارا میخواستن منو با نگاهشون بخورن پس منم با پررویی تمام گفتم
_هی گیس بریده هاچتونه چرا اینجوری نگام میکنید یالا تمیز کنید ببینم تا به اربابتون نگفتم تنبیهتون کنه زود باشین(کمی بلند)
همه حرفمو تایید کردن و گفتن چشم خانوم، و از اشپزخونه زدم بیرون تقریبا ساعت ۶:۳۰ بود واییی الان نامجون میاد من تا آماده بشم دیگه طول میکشه برای همین اول رفتم حموم بعد اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و آرایش کردم و منتظر موندم تا بیاد رفتم رو تخت دراز کشیدم و منتظرش وایسادم تا بیاد سرمو کردم تو گوشیم که یهو دیدم زنگ خورد نامجون بود برداشتم
_سلام عشقم
+سلام زندگیم بیا پایین من پایین منتظرم
_باشه الان میام
قطع کردم و برای آخرین بار تو آینه خودمو نگاه کردم تا ببینم کم و کسری ندارم وقتی از خودم مطمئن شدم رفتم پایین و ازعمارت زدم بیرون و دیدمش که به ماشین تکیه داده بود و با ساعتش ور میرفت وایییی دلم ضعف رفت برای این همه هات و سکسی بودن این بشر
_باشه فقط قول دادیااا زود میای
+زود میام با هم میریم بیرون خب تا ساعت ۸ آماده شو باشه عزیزم
_باشه
+قوربونت برم خدافظ
_خدافظ عزیزم
بعد همو بغل کردیم و بوسیدیم و آماده شد و رفت و من دوباره تنها شدم هوووف رفتم تلویزیون رو روشن کردم و برنامه آشپزی مو نگاه کردم آخه من خیلی بلد نیستم آشپزی کنم تازه دارم یاد میگیرم و فقط خدمتکارا بیشتر وقتا غذا درست میکردن آخه من از نامجون خرابکار ترم خخخخ......
چند ساعت بعد:
کل آشپزخونه رو به گا دادم وایییی آشپزخونه رو دود برداشته بود خدمتکارا ریختن تو آشپزخونه و هر کدوم مشغول جمع کردن یه خرابکاری من بودن خندم گرفته بود خودم میتونستم ببینم خدمتکارا میخواستن منو با نگاهشون بخورن پس منم با پررویی تمام گفتم
_هی گیس بریده هاچتونه چرا اینجوری نگام میکنید یالا تمیز کنید ببینم تا به اربابتون نگفتم تنبیهتون کنه زود باشین(کمی بلند)
همه حرفمو تایید کردن و گفتن چشم خانوم، و از اشپزخونه زدم بیرون تقریبا ساعت ۶:۳۰ بود واییی الان نامجون میاد من تا آماده بشم دیگه طول میکشه برای همین اول رفتم حموم بعد اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و آرایش کردم و منتظر موندم تا بیاد رفتم رو تخت دراز کشیدم و منتظرش وایسادم تا بیاد سرمو کردم تو گوشیم که یهو دیدم زنگ خورد نامجون بود برداشتم
_سلام عشقم
+سلام زندگیم بیا پایین من پایین منتظرم
_باشه الان میام
قطع کردم و برای آخرین بار تو آینه خودمو نگاه کردم تا ببینم کم و کسری ندارم وقتی از خودم مطمئن شدم رفتم پایین و ازعمارت زدم بیرون و دیدمش که به ماشین تکیه داده بود و با ساعتش ور میرفت وایییی دلم ضعف رفت برای این همه هات و سکسی بودن این بشر
۱۰۶.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.