p22
ب:
رسیده بودیم که جیمین منو بلند کرد
یه جنگل عالی....واقعا عالیه
جیمین دستم رو گرفت و رفتیم وسط جنگل همه چهدر هاشون رو درست کردن همه بزا خودشون اورده بودن ولی جیسا از یادش رفته مال خودش رو بیاره بزا همسن معلممون گف که با من بخوابه اههههه....از این دختره متنفرم تیششش
همه سرشون تو کار خودشون بود مخصوصا کاپلا...
ب:جیمین
ج:جانم
ب:از کی...بهم علاقمند شدی؟
ج:از ۱۵ سالگی
ب:و واقعا؟
ج:اره...تو چی؟
ب:من منم اممم نمیدونم ولی تازگیا اره
ب :
خیلی عذاب وجدان دارم ...دارمبهش دروغ میگم جیمین پسر خیلی خوبیه از بچگی همیشه پیشم بود لینا که خواهر بزرگی خودمه کریستال همکه ابجی دوقلومه...کاش جیسا خولهرمنبود اون بود جیمینم که داداشی منه ولی الان باید مثل یه کاپل ببینمش ولی اون لعنتی تهیونگ لعنتی از یادمنمیره چرااااااااااا(بغض) چرا این صبح اسنقدر خوب بود؟
ب:
داشتم همیجوری که با خودم حرف میزدمصدای جیسا رو از پشت درخت شندیم
ج:تهیونگی حالت خوبه؟
ج:چرا صدات گرفتس
ج:چطور یعنی به من چه بگو بیینم
(بقیه رو هم میزارم الان)
رسیده بودیم که جیمین منو بلند کرد
یه جنگل عالی....واقعا عالیه
جیمین دستم رو گرفت و رفتیم وسط جنگل همه چهدر هاشون رو درست کردن همه بزا خودشون اورده بودن ولی جیسا از یادش رفته مال خودش رو بیاره بزا همسن معلممون گف که با من بخوابه اههههه....از این دختره متنفرم تیششش
همه سرشون تو کار خودشون بود مخصوصا کاپلا...
ب:جیمین
ج:جانم
ب:از کی...بهم علاقمند شدی؟
ج:از ۱۵ سالگی
ب:و واقعا؟
ج:اره...تو چی؟
ب:من منم اممم نمیدونم ولی تازگیا اره
ب :
خیلی عذاب وجدان دارم ...دارمبهش دروغ میگم جیمین پسر خیلی خوبیه از بچگی همیشه پیشم بود لینا که خواهر بزرگی خودمه کریستال همکه ابجی دوقلومه...کاش جیسا خولهرمنبود اون بود جیمینم که داداشی منه ولی الان باید مثل یه کاپل ببینمش ولی اون لعنتی تهیونگ لعنتی از یادمنمیره چرااااااااااا(بغض) چرا این صبح اسنقدر خوب بود؟
ب:
داشتم همیجوری که با خودم حرف میزدمصدای جیسا رو از پشت درخت شندیم
ج:تهیونگی حالت خوبه؟
ج:چرا صدات گرفتس
ج:چطور یعنی به من چه بگو بیینم
(بقیه رو هم میزارم الان)
۱۷.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.