ف۱ پ۱۵
ف۱ پ۱۵
_بیا بدون در نظر گرفتنی چیزی فقط از اینجا فرار کنیم بعدش میتونیم حرف بزنیم
دختر بدون اینکه به من اهمیت بده در رو باز کرد و به سرعت مردی روبروش ظاهر شد کشیدمش کنار تیر رو توی مغزش زدم که دختر گفت
+نیازی به کمکت ندارم .....فقط داری کار رو بدتر میکنی
پوزخندی زدم
_همین الان دوبار جونتو نجات دادم
دختر با نفرت به من نگاه کرد انگار که به خوبی من رو میشناخت نفس کلافهای کشید و گفت
+فقط این بار همکاری میکنم به خاطر اینکه هر دومون اینجا گیر افتادیم
لبخندی زدمو تفنگ دوممو گذاشتم تو دستش
_بزن بریم
......
آرورا همونطور که نفس نفس میزد تفنگ رو سمت یونگی گرفت یونگی با خونسردی تمام بهش زل زده بود
_واقعا میخوای من رو بعد این همه همکاری بکشی؟
+آره چون که به خوبی میدونم کی هستی و به خوبی میدونم که تمام صحبتهای من رو با اون مرد شنیدی پس قطعاً دست از سرم برنمیداری
یونگی پوزخندی زد دختر روبروش فکر درستی کرده بود
_میدونی که بالاخره یونا رو پیدا میکنیم به همدیگه قول دادیم که پیداش کنیم
+آره آره قول دادیم ولی فکر نکنین اون برگرده منم گرفتن گلوله رو سمت تو برای تهدید گرفتم بهتره دنبال من نیفتی
_نیازی نیست دنبالت بیفتم خیلی معلومین بهتره حواستون باشه اینطوری تو دردسرهای زیادی میافتی
آرورا بدون اینکه حرفی به یونگی بزنه تفنگ رو روی زمین انداخت و سمت موتورش رفت و انداختن کلاه کاسکت روی سرش سوار موتور شد و خواست حرکت کنه که با حرفی که یونگی زد ایستاد
_تو در مورد یه داداش حرف زدی منظورت کی بود؟
+ادوارد یکی از اعضای گروه
پوزخند زد و ادامه حرفشو رو گفت
+فکر کردی جی هوب زنده است؟ بهتره بگم اشتباه فکر کردی
بعد این حرف آرورا یونگی رو تنها گذاشت و سمت خونه حرکت کرد
......
یونگی با کوبوندن نامهای که از آرورا دزدیده بود روی میز جیمین گفت
_بهتر تمام قضایا رو بهم توضیح بدی از سیر تا پیازشو
جیمین با دیدن نامه به این نتیجه رسید که چارهای جز گفتن قضایا نداره....
_ خب.....
مرسی بابت حمایت:)
_بیا بدون در نظر گرفتنی چیزی فقط از اینجا فرار کنیم بعدش میتونیم حرف بزنیم
دختر بدون اینکه به من اهمیت بده در رو باز کرد و به سرعت مردی روبروش ظاهر شد کشیدمش کنار تیر رو توی مغزش زدم که دختر گفت
+نیازی به کمکت ندارم .....فقط داری کار رو بدتر میکنی
پوزخندی زدم
_همین الان دوبار جونتو نجات دادم
دختر با نفرت به من نگاه کرد انگار که به خوبی من رو میشناخت نفس کلافهای کشید و گفت
+فقط این بار همکاری میکنم به خاطر اینکه هر دومون اینجا گیر افتادیم
لبخندی زدمو تفنگ دوممو گذاشتم تو دستش
_بزن بریم
......
آرورا همونطور که نفس نفس میزد تفنگ رو سمت یونگی گرفت یونگی با خونسردی تمام بهش زل زده بود
_واقعا میخوای من رو بعد این همه همکاری بکشی؟
+آره چون که به خوبی میدونم کی هستی و به خوبی میدونم که تمام صحبتهای من رو با اون مرد شنیدی پس قطعاً دست از سرم برنمیداری
یونگی پوزخندی زد دختر روبروش فکر درستی کرده بود
_میدونی که بالاخره یونا رو پیدا میکنیم به همدیگه قول دادیم که پیداش کنیم
+آره آره قول دادیم ولی فکر نکنین اون برگرده منم گرفتن گلوله رو سمت تو برای تهدید گرفتم بهتره دنبال من نیفتی
_نیازی نیست دنبالت بیفتم خیلی معلومین بهتره حواستون باشه اینطوری تو دردسرهای زیادی میافتی
آرورا بدون اینکه حرفی به یونگی بزنه تفنگ رو روی زمین انداخت و سمت موتورش رفت و انداختن کلاه کاسکت روی سرش سوار موتور شد و خواست حرکت کنه که با حرفی که یونگی زد ایستاد
_تو در مورد یه داداش حرف زدی منظورت کی بود؟
+ادوارد یکی از اعضای گروه
پوزخند زد و ادامه حرفشو رو گفت
+فکر کردی جی هوب زنده است؟ بهتره بگم اشتباه فکر کردی
بعد این حرف آرورا یونگی رو تنها گذاشت و سمت خونه حرکت کرد
......
یونگی با کوبوندن نامهای که از آرورا دزدیده بود روی میز جیمین گفت
_بهتر تمام قضایا رو بهم توضیح بدی از سیر تا پیازشو
جیمین با دیدن نامه به این نتیجه رسید که چارهای جز گفتن قضایا نداره....
_ خب.....
مرسی بابت حمایت:)
۸.۸k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.