(عشق خونی)Part.19
ا/ت*ویو
دیدم کوک به جیمین یه مشت محکم زد.
نمیشنیدم چی میگن.
می خواستم تماشا کنم چیکار می کنن.
ولی کوک همچین ادمی نبود.
بعدش هم جیمین بهش یه مشت سنگین زد.
کوک با یه لقد محکم جیمین رو انداخت روی زمین.
بعدش وقتی جیمین رو انداخت رفت روی جیمین و مشت بهش میزد پشت سر هم دیگه.
بعدش جیمین به کوک یه مشت محکم زد که.
کوک افتاد روی زمین و پاشد جیمین بهش لگد زد و رفت کوک زد.
کوک گفت.
کوک:اشغال
جیمین:چی می گی تو خود شیطانی.
کوک:حکومتت خیلی زود داره از دست من له میشه(منظورش فردا بود که می خواست به جبمین حمله کنه ولی نمیدونست جیمین نقشه داره)
جیمین:هه تو اتفاقا نمیتونی کاری کنی فکر می کنی که باهوشی.
کوک:از هیچی خبر نداری.
جیمین:اتفاقا همچی رو میدونم.
از زبون نویسنده
بحسشون تموم شد که کوک پاشد و گفت
کوک:ا/ت رو اذت میگیرم
جیمین:هیچ کس نمیتونه ا/ت رو ازم بگیره اون کل زندگیمه.
کوک:خفه شو.
جیمین:نگاه کن من قصد اینکار و که کتک کاری کنیم رو نداشتم خودت خواستی.
کوک:برو از اینجا.
جیمین:دارم میرم.
بعدش جیمین رفت.
ا/ت هم دید جیمین داره میاد رفت قصر.
پایان.
بچه ها پارت بعدی جنگشون شروع میشه
دیدم کوک به جیمین یه مشت محکم زد.
نمیشنیدم چی میگن.
می خواستم تماشا کنم چیکار می کنن.
ولی کوک همچین ادمی نبود.
بعدش هم جیمین بهش یه مشت سنگین زد.
کوک با یه لقد محکم جیمین رو انداخت روی زمین.
بعدش وقتی جیمین رو انداخت رفت روی جیمین و مشت بهش میزد پشت سر هم دیگه.
بعدش جیمین به کوک یه مشت محکم زد که.
کوک افتاد روی زمین و پاشد جیمین بهش لگد زد و رفت کوک زد.
کوک گفت.
کوک:اشغال
جیمین:چی می گی تو خود شیطانی.
کوک:حکومتت خیلی زود داره از دست من له میشه(منظورش فردا بود که می خواست به جبمین حمله کنه ولی نمیدونست جیمین نقشه داره)
جیمین:هه تو اتفاقا نمیتونی کاری کنی فکر می کنی که باهوشی.
کوک:از هیچی خبر نداری.
جیمین:اتفاقا همچی رو میدونم.
از زبون نویسنده
بحسشون تموم شد که کوک پاشد و گفت
کوک:ا/ت رو اذت میگیرم
جیمین:هیچ کس نمیتونه ا/ت رو ازم بگیره اون کل زندگیمه.
کوک:خفه شو.
جیمین:نگاه کن من قصد اینکار و که کتک کاری کنیم رو نداشتم خودت خواستی.
کوک:برو از اینجا.
جیمین:دارم میرم.
بعدش جیمین رفت.
ا/ت هم دید جیمین داره میاد رفت قصر.
پایان.
بچه ها پارت بعدی جنگشون شروع میشه
۹.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.