آرزو عجیب اما شیرین

چویا : دوستان عزیز هم اکنون خبر تازه تری __ * امه چویا رو محکم با مگس کش به فنا داد و گفت: دوستان عزیز هم اکنون .. علی!!

لایما : اینجا گود بای پارتی جعفره!!!
امه : اینجا دختر پسر قاطیه
اوکینو : دی جی در خدمت شماستتتتتتتت
سیه دختر ...
جویی: اینجا چه خبره ؟ * نیمه خواب *
دازای بهوش اومد و محکم جویی رو بغل کرد و گردن جویی رو بوسید و گفت: فکر کردم مردی
اوکینو : این دیگه داره میره رو اعصابم مرتیکه مادر *****
دازای : هوی چته ؟؟
اوکینو : با من درست حرف بزن احمق گراز !!
سوکونا: حوصلم سر رفت .. تخمه داری مگومی؟
مگومی : اره بادوم درختی هم دارم میخوای
سوکونا: بادوم هلندی هم داری ؟
مگومی : اره
سوکونا: بده من .. * داشتن تخمه میخوردن *
اوکینو : تو ... به من گفتی چته؟؟ گوجو؟!"
گوجو داره بستنیشو میخوره گرخید و گفت: جانم عزیزم؟
اوکینو : به من نگو عزیزم احمق به درد نخور !
این به من فحش میده ... بعد تو ... داری بستنی میخوری؟
جویی: چرا بهش فحش دادی دازای؟
دازای: بخدا من هیچی نگفتم!!
گوجو: عه ! * تاثیر گذار *
اوکینو پوکر : همین؟ عه؟!
گوجو: عه!!
دازای : بیا اینم دوست پسرت * پوزخند *
گوجو: ببین دازای من عملی وارد میشم * گسترش قلمرو *
جویی مگومی اوکینو : نهههههههه

با کمک دوستم nikou