زن با محبت
زن با محبت
مردی مرده بود و او را غسل داده و کفن
کرده بودند و روی تخت غسالخانه گذاشته بودند تا تابوت بیاورند و تشییعش کنند.زنش را دیدند که بادبزنی به دست گرفته و کفن او را که از آب غسل مرطوب شده بود، باد می زند!گفتند: عجب زن با مهر و محبتی که حتی بعد از مرگ شوهرش به فکر آسایش اوست.نزدیک رفتند و گفتند: ای زن، مرده را خیسی و خشکی و سردی و گرمی تفاوت نمی کند. خودت را به رنج مینداز.زن گفت: آخر شوهرم وصیت کرده که تا کفنش خشک نشده شوهر نکنم!
مردی مرده بود و او را غسل داده و کفن
کرده بودند و روی تخت غسالخانه گذاشته بودند تا تابوت بیاورند و تشییعش کنند.زنش را دیدند که بادبزنی به دست گرفته و کفن او را که از آب غسل مرطوب شده بود، باد می زند!گفتند: عجب زن با مهر و محبتی که حتی بعد از مرگ شوهرش به فکر آسایش اوست.نزدیک رفتند و گفتند: ای زن، مرده را خیسی و خشکی و سردی و گرمی تفاوت نمی کند. خودت را به رنج مینداز.زن گفت: آخر شوهرم وصیت کرده که تا کفنش خشک نشده شوهر نکنم!
۴۴۰
۲۵ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.