چند پارتی جیمین وقتی تولدش بود و تو...
جیمین :تا الان کجا بودی؟
ا.ت:ب..بار بودم
یه نگاه به سرتا پاش کرد و گفت
جیمین :بار؟ با این وضع؟هع مطمئنن خیلی خوش گذشته که تا الان اونجا بودی
ا.ت:جیمین میرم لباس عوض کنم میام توضیح بدم
ا.ت رفت بالا و جیمین باهاش رفت داخل رو تخت نشست
ا.ت:نمیری بیرون؟
جیمین:شوهرتم باید برم؟
ا.ت: خب نه
بعد رفت پشت کمد و لباسش رو عوض کرد و رفتن پایین رو مبل تشستن
جیمین:خب میشنوم
(کلا عصبی بود)
ا.ت:خب دوستم بهم زنگ زد که برم منم یادم نبود ازت اجازه بگیرم رفتم بار که دیدم با دوس پسرش اومده من و دوستم باهم حرف زدیم و دوس پسرش هم رفت اونور با دوستاش حرف زد بعد من زمان از دستم در رفت
جیمین :آهان حام*له هم شدی و تموم شد اره؟
ا.ت:جیمین تو به من شک داری؟
جیمین:به تو؟ اممم نمیدونم
ا.ت:واقا شک داری؟
جیمین:آره به این شک دارم که آیا منو آدم حساب میکنی یا نه شوهرتم یا نه
ا.ت:جیمین بس کن ۱بار بهت نگفتم رفتم جایی
جیمین:غلط میکنی(داد)
ا.ت: واقا که(بغض)
بعد رفت تو اتاق و محکم درو بست
فلش بک به چند ساعت پیش
ویو ا.ت
هایی من ا.تم ۱ ساله با جیمین ازدواج کردم و فردا تولدشه میخوام کاری کنم یه دعوا کوچیک بشه تا باهاش سرد بشم که سوپرایزش کنم درواقع دعوا کردن با جیمین خیلی سخته اون عصبی میشه ولی دعوا نمیکنه پس تصمیم گرفتم یه لباس باز بپوشم و برم خونه بورام و تا دیر وقت اونجا بمونم و بعد برم بگم الکی بگم بار بودم تا دعوام کنه و باهاش سرد بشم حداقل اینجوری ضایع نیس که باهاش یهو سرد بشم
(همش فیکه و واقعیت نیس)
ا.ت:ب..بار بودم
یه نگاه به سرتا پاش کرد و گفت
جیمین :بار؟ با این وضع؟هع مطمئنن خیلی خوش گذشته که تا الان اونجا بودی
ا.ت:جیمین میرم لباس عوض کنم میام توضیح بدم
ا.ت رفت بالا و جیمین باهاش رفت داخل رو تخت نشست
ا.ت:نمیری بیرون؟
جیمین:شوهرتم باید برم؟
ا.ت: خب نه
بعد رفت پشت کمد و لباسش رو عوض کرد و رفتن پایین رو مبل تشستن
جیمین:خب میشنوم
(کلا عصبی بود)
ا.ت:خب دوستم بهم زنگ زد که برم منم یادم نبود ازت اجازه بگیرم رفتم بار که دیدم با دوس پسرش اومده من و دوستم باهم حرف زدیم و دوس پسرش هم رفت اونور با دوستاش حرف زد بعد من زمان از دستم در رفت
جیمین :آهان حام*له هم شدی و تموم شد اره؟
ا.ت:جیمین تو به من شک داری؟
جیمین:به تو؟ اممم نمیدونم
ا.ت:واقا شک داری؟
جیمین:آره به این شک دارم که آیا منو آدم حساب میکنی یا نه شوهرتم یا نه
ا.ت:جیمین بس کن ۱بار بهت نگفتم رفتم جایی
جیمین:غلط میکنی(داد)
ا.ت: واقا که(بغض)
بعد رفت تو اتاق و محکم درو بست
فلش بک به چند ساعت پیش
ویو ا.ت
هایی من ا.تم ۱ ساله با جیمین ازدواج کردم و فردا تولدشه میخوام کاری کنم یه دعوا کوچیک بشه تا باهاش سرد بشم که سوپرایزش کنم درواقع دعوا کردن با جیمین خیلی سخته اون عصبی میشه ولی دعوا نمیکنه پس تصمیم گرفتم یه لباس باز بپوشم و برم خونه بورام و تا دیر وقت اونجا بمونم و بعد برم بگم الکی بگم بار بودم تا دعوام کنه و باهاش سرد بشم حداقل اینجوری ضایع نیس که باهاش یهو سرد بشم
(همش فیکه و واقعیت نیس)
۱۰.۳k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.