عشق در نگاه اول P6
اول از همه بگم من بخاطر فوت مونبین ته یک ماه افسرده بودم بعدشم طول کشید تا به خودم بیام الانم هنوز حالم زیاد خوب نیست
ا/ ت ویو
جونگ کوک لباس رو بهم داد و رفت اتاق خودش روی تخت دراز کشیدم خواستم به مامانم زنگ بزنم ای سگ تو این شانس شارژ نداره رفتم سمت اتاق کوک چی کوک؟ کی انقدر با هاش صمیمی شدم خب حالا رفتم در اتاقش بدون در زدن وا کردم که دیدم بدون لباس داره ورزش میکنه ( منحرفا شلوار داشت ) سریع درو بستم یعنی الان راجب به من چی فکر میکنه اه بخیل شارژر بزار بخوابم رفتم خوابیدم
صبح
بیدار شدم رفتم پایین هنوز خوابالود بودم وچشام بزور باز بود داشتم میرفتم سمت دستشویی که خوردم تو دیوار و افتادم زمین
ا:کدوم پدصگی این دیوارو اینجا گذاشته(با داد )
کوک :از اول داشتم نگاش میکردم چقدر کیوته اون اولین دختریه که به دیدن ما غش ضعف نرفت و همین خاصش میکنه
ج:اه تهیونگا سریع بیا بیرون از مصتراب دو نفر تو صفه هووووف
ت:یکم صبر کن دیگه سنگینه(با داد )
ا:پسره ی *بووووووق* ده بیا بیرون
یهو صدای سیفون میاد
ت:اخیشش راحت شدم چتونه بیا همش برا خودتون
ا/ت ویو
بعد از دستشویی و کار های لازم(چیه انتظار داری بگم؟؟! ) نشستیم سر میز یکم از غذای دیشب مونده بود گرم کردم خوردیم بعد آماده شدیم که بریم مدرسه( لباس فرما اسلام بعد)
کوک:ا/ت با ما بیا
ا/ت :نه اگه بقیه ببینن چی فکر میکنن خودم میام
ج:به اونا چه تا بخوایی با پیاده بیای دیر میرسی منفی میگیری
ا:نه خودم میام
(فازم معلوم نیست یه بار مینویسم ا یبار مینویسم ا/ت نویسنده مشکل روانی دارد😂 )
کوک:هر جور میلته
از خونشون زدم بیرون و راه افتادم
30 مین بعد
وای خاک تو سرم دیر شده شروع کردم دویدن وقتی رسیدم در بسته بود اه گندش بزنن که یهو جونگ کوک مثل فرشته ی نجات درو باز کرد
کوک:زود استاد داره میره سر کلاس
باهم سریع وارد شدیم و بعله استاد سر کلاس بود
استاد:جئون جونگ کوک و لی ا/ت نفری یک منفی برای دیر رسیدن برید بینید سر ج آها تون
کوک و ا/ت:بله
و رفتن نشستن
ل:خب یه شب رو تو خونه ی سه جذاب مدرسه گذروندن چطور بود ؟
ا:عادی چطور باید باشه البته شبیه کزت (دیگه همه باید کزت رو بشناسید)کار کردم
ل:نه دیگه انقدر خوش گذشته که رفیق شفیقتو یاد رفته(لبخند شیطانی )
ا:چرت نگو لیسا
ا/ ت ویو
جونگ کوک لباس رو بهم داد و رفت اتاق خودش روی تخت دراز کشیدم خواستم به مامانم زنگ بزنم ای سگ تو این شانس شارژ نداره رفتم سمت اتاق کوک چی کوک؟ کی انقدر با هاش صمیمی شدم خب حالا رفتم در اتاقش بدون در زدن وا کردم که دیدم بدون لباس داره ورزش میکنه ( منحرفا شلوار داشت ) سریع درو بستم یعنی الان راجب به من چی فکر میکنه اه بخیل شارژر بزار بخوابم رفتم خوابیدم
صبح
بیدار شدم رفتم پایین هنوز خوابالود بودم وچشام بزور باز بود داشتم میرفتم سمت دستشویی که خوردم تو دیوار و افتادم زمین
ا:کدوم پدصگی این دیوارو اینجا گذاشته(با داد )
کوک :از اول داشتم نگاش میکردم چقدر کیوته اون اولین دختریه که به دیدن ما غش ضعف نرفت و همین خاصش میکنه
ج:اه تهیونگا سریع بیا بیرون از مصتراب دو نفر تو صفه هووووف
ت:یکم صبر کن دیگه سنگینه(با داد )
ا:پسره ی *بووووووق* ده بیا بیرون
یهو صدای سیفون میاد
ت:اخیشش راحت شدم چتونه بیا همش برا خودتون
ا/ت ویو
بعد از دستشویی و کار های لازم(چیه انتظار داری بگم؟؟! ) نشستیم سر میز یکم از غذای دیشب مونده بود گرم کردم خوردیم بعد آماده شدیم که بریم مدرسه( لباس فرما اسلام بعد)
کوک:ا/ت با ما بیا
ا/ت :نه اگه بقیه ببینن چی فکر میکنن خودم میام
ج:به اونا چه تا بخوایی با پیاده بیای دیر میرسی منفی میگیری
ا:نه خودم میام
(فازم معلوم نیست یه بار مینویسم ا یبار مینویسم ا/ت نویسنده مشکل روانی دارد😂 )
کوک:هر جور میلته
از خونشون زدم بیرون و راه افتادم
30 مین بعد
وای خاک تو سرم دیر شده شروع کردم دویدن وقتی رسیدم در بسته بود اه گندش بزنن که یهو جونگ کوک مثل فرشته ی نجات درو باز کرد
کوک:زود استاد داره میره سر کلاس
باهم سریع وارد شدیم و بعله استاد سر کلاس بود
استاد:جئون جونگ کوک و لی ا/ت نفری یک منفی برای دیر رسیدن برید بینید سر ج آها تون
کوک و ا/ت:بله
و رفتن نشستن
ل:خب یه شب رو تو خونه ی سه جذاب مدرسه گذروندن چطور بود ؟
ا:عادی چطور باید باشه البته شبیه کزت (دیگه همه باید کزت رو بشناسید)کار کردم
ل:نه دیگه انقدر خوش گذشته که رفیق شفیقتو یاد رفته(لبخند شیطانی )
ا:چرت نگو لیسا
۲.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.