Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۸۹
(میکائل)
با دیدن شیرین کلا حالم اینا عوض شد بهم ریختم نباید بهش میگفتم اون دوست دخترمه چرا اینقدر من بیشعورم
همنجور به خودم فوش میدادم ک منشی همون دختره امد چای اورد و بعدش امد رو میز نشست
میکائل:بله؟
دختره با کرواتم شروع کرد به بازی کردن
دختره:اقا شما که مدیر جدیدن یکم حال هواتون عوض بشه و باهام دیگه خوش بگذورنیم
دختره بدم نمگفت منم خودمم میخواستم(بقیش تو کامنت ها)
(شیرین)
رسیدیم خونه ک همنجور رو تخت نشستم و میلرزیدم ملیحه روم پتو انداخت و همنجور گریه میکردم
شیرین:پسره************-******-***(فوش بد میده)فکر کرده کی خداشاهده اگه کیارش نبود اگه این قراداد مهم نبود من اونو جرواجر میکردم میگه دوست دخترمه(با حرص خنده)ها جون عمت کی به تو پا میدهه روانی قاتل
ملیحه:اروم باش اروم باش
شیرین:چجوری اروم باشم قراره اینو تو تبلغیتام بیبینم قراره اسم سگیشو بگم واییی واییی(تند تند میزنه به پاش)
ملیحه:خب چرا خودزنی میکنی
شیرین:ملیحه شیرین نیستم اینو خودم نکشم با همین دستهام اون گلو تتو شدنشو میگیرم فشار میدم تا جونش دراد
اقاجون زنگ زد
شیرین:به اقاجون هیچی نگو که ما میکائل دیدیم
ملیحه:خب چرا بزار بگه به کیارش بگه که قرار داد باهاش نبستیم
شیرین:نه نهه من تا میکائل زندان ندازم اروم نمگیرم باید میکائل باشه فهمیدی
ملیحه:شیرین اه
شیرین:جواب بده دیگه خودشو کشت
همنجور حرص میخوردم و ناخون هامو میجویدم
(میکائل)
کارم با دختره تموم شد و رفتم خونه سعید قرار بود خونه بخرم ولی سعید گفت تو خونه من باش رفتم خونه ک سعید داشت اشپزی میکرد تا قیافمو دید فهمید چیکار کردم
سعید:با همون منشی؟
میکائل:اره خودش کوخ ریخت
سعید:اوم
میکائل:خوب بود میخوایی برو شمارشو دارم
سعید:نه خیلی وقته انجام نمیدم
میکائل:بخاطر ملیحه
سعید:اره دست پام به کار نیست همیش تا میام انجام بدم یاد ملیحه میوفتم از دل دماغ میوفتم
Part۸۹
(میکائل)
با دیدن شیرین کلا حالم اینا عوض شد بهم ریختم نباید بهش میگفتم اون دوست دخترمه چرا اینقدر من بیشعورم
همنجور به خودم فوش میدادم ک منشی همون دختره امد چای اورد و بعدش امد رو میز نشست
میکائل:بله؟
دختره با کرواتم شروع کرد به بازی کردن
دختره:اقا شما که مدیر جدیدن یکم حال هواتون عوض بشه و باهام دیگه خوش بگذورنیم
دختره بدم نمگفت منم خودمم میخواستم(بقیش تو کامنت ها)
(شیرین)
رسیدیم خونه ک همنجور رو تخت نشستم و میلرزیدم ملیحه روم پتو انداخت و همنجور گریه میکردم
شیرین:پسره************-******-***(فوش بد میده)فکر کرده کی خداشاهده اگه کیارش نبود اگه این قراداد مهم نبود من اونو جرواجر میکردم میگه دوست دخترمه(با حرص خنده)ها جون عمت کی به تو پا میدهه روانی قاتل
ملیحه:اروم باش اروم باش
شیرین:چجوری اروم باشم قراره اینو تو تبلغیتام بیبینم قراره اسم سگیشو بگم واییی واییی(تند تند میزنه به پاش)
ملیحه:خب چرا خودزنی میکنی
شیرین:ملیحه شیرین نیستم اینو خودم نکشم با همین دستهام اون گلو تتو شدنشو میگیرم فشار میدم تا جونش دراد
اقاجون زنگ زد
شیرین:به اقاجون هیچی نگو که ما میکائل دیدیم
ملیحه:خب چرا بزار بگه به کیارش بگه که قرار داد باهاش نبستیم
شیرین:نه نهه من تا میکائل زندان ندازم اروم نمگیرم باید میکائل باشه فهمیدی
ملیحه:شیرین اه
شیرین:جواب بده دیگه خودشو کشت
همنجور حرص میخوردم و ناخون هامو میجویدم
(میکائل)
کارم با دختره تموم شد و رفتم خونه سعید قرار بود خونه بخرم ولی سعید گفت تو خونه من باش رفتم خونه ک سعید داشت اشپزی میکرد تا قیافمو دید فهمید چیکار کردم
سعید:با همون منشی؟
میکائل:اره خودش کوخ ریخت
سعید:اوم
میکائل:خوب بود میخوایی برو شمارشو دارم
سعید:نه خیلی وقته انجام نمیدم
میکائل:بخاطر ملیحه
سعید:اره دست پام به کار نیست همیش تا میام انجام بدم یاد ملیحه میوفتم از دل دماغ میوفتم
۷.۵k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.