part 14
part 14
صبح با حس دستای یک نفر روی صورتش از خواب بیدار شد و با یونا مواجه شد..
دخترش رو بغل کرد و بلند شد و باهم رفتن صبحانه خوردن
توی خیابون ها کنار هم راه رفتن و رفتن سمت شرکت...
- یونا یکلحظه پیش عمو بمون من میام.
- باشههه.
هه این رفت داخل و یونا بیرون منتظر مادرش موند.
- عمو میشه بلم اونجا بشینم؟
- باشه برو.
یونا روی صندلی ها نشست و منتظر مادرش موند.
وقتی یک سگ دید رفت سمتش ولی قبل از اینکه بهش برسه، میوفته...
میزنه زیر گریه تا اینکه مردی میره بلندش میکنه : چیشدی؟
- پامممم.
دامنش رو میده بالا و با پای زخمیش مواجه میشه.
از توی کیفش چسب زخمی برمیداره و میزنه روی پاش؛ لبخندی به یونا زد و گفت : خیله خب دیگه الان زود خوب میشی.
یونا اشکهاش رو پاک کرد و به صورت مرد نگاه کرد که ناگهان لبخند ذوق زده ای زد و با خنده گفت : بابایییی.
جیمین تعجب کرد و روی زمین نشست تا هم قدش بشه : مطمئنی منو با کسی اشتباه نگرفتی کوچولو؟
یونا سرشو تکون داد و گفت : نه مامانم خودش عکس های شما رو نشونم داده.
یک پارت دیگه هم میزارم
چون امروز تولدمه براتون کلی پارت میزارم
صبح با حس دستای یک نفر روی صورتش از خواب بیدار شد و با یونا مواجه شد..
دخترش رو بغل کرد و بلند شد و باهم رفتن صبحانه خوردن
توی خیابون ها کنار هم راه رفتن و رفتن سمت شرکت...
- یونا یکلحظه پیش عمو بمون من میام.
- باشههه.
هه این رفت داخل و یونا بیرون منتظر مادرش موند.
- عمو میشه بلم اونجا بشینم؟
- باشه برو.
یونا روی صندلی ها نشست و منتظر مادرش موند.
وقتی یک سگ دید رفت سمتش ولی قبل از اینکه بهش برسه، میوفته...
میزنه زیر گریه تا اینکه مردی میره بلندش میکنه : چیشدی؟
- پامممم.
دامنش رو میده بالا و با پای زخمیش مواجه میشه.
از توی کیفش چسب زخمی برمیداره و میزنه روی پاش؛ لبخندی به یونا زد و گفت : خیله خب دیگه الان زود خوب میشی.
یونا اشکهاش رو پاک کرد و به صورت مرد نگاه کرد که ناگهان لبخند ذوق زده ای زد و با خنده گفت : بابایییی.
جیمین تعجب کرد و روی زمین نشست تا هم قدش بشه : مطمئنی منو با کسی اشتباه نگرفتی کوچولو؟
یونا سرشو تکون داد و گفت : نه مامانم خودش عکس های شما رو نشونم داده.
یک پارت دیگه هم میزارم
چون امروز تولدمه براتون کلی پارت میزارم
۴۹۲
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.