ازدواج اجباری پارت ۶
صبح
ا/ت:صبح که پاشدم ساعت ۱۰:۱۰ بود پاشدم کارای لازمه رو انجام
دادمبعد رفتم صبحانه خوردم که کوک یه داد زد و عصبی از پله ها اومد پایین و گفت لباسم چرا اوتو نداره صبحانم کو شب اومدم لباسم اوتو کرده و شامم حاضر باشه فهمیدی
ا/ت: ایه
کوک:فهمیدی
ا/ت:بله
ا/ت: بعد اینکه کوک رفت شامو حاضر کردم بعد زنگ زدم به جین بعد دوتا بوق برداشت
جین: الو
ا/ت: سلام بایونا بیا دمبالم بریم بار
جین : تا یه پنج دقیقه دیگه اونجام
ا/ت:رفتم یه لباس باز پوشیدم و رفتم دم در جینو دیدم رفتم سوار ماشین شدم
ا/ت: سلام
یونا:سلام
جین : سلام راستی ا/ت ما میخوام چند تا دوست دیگمونو دعوت کنیم اوکی
ا/ت:اوکی بیریم
ا/ت: چند دقیقه رسیدیم و جین منو باهمه اشنا کرد
( عکس نامجونو شوگارو باجیهوپو باجین با تهیونگ با جیمینو براتون تو پست بعدبراتون میزارم )
جیمین گفت که یه عکس یادگاری بگیریم
کوک: کارم تازه تو شرکت تموم شد بود گوشیمو برداشتم که برم که جیمین بهم پیام پیامو باز با چیزی که دیدم خشکم شد
ا/ت:صبح که پاشدم ساعت ۱۰:۱۰ بود پاشدم کارای لازمه رو انجام
دادمبعد رفتم صبحانه خوردم که کوک یه داد زد و عصبی از پله ها اومد پایین و گفت لباسم چرا اوتو نداره صبحانم کو شب اومدم لباسم اوتو کرده و شامم حاضر باشه فهمیدی
ا/ت: ایه
کوک:فهمیدی
ا/ت:بله
ا/ت: بعد اینکه کوک رفت شامو حاضر کردم بعد زنگ زدم به جین بعد دوتا بوق برداشت
جین: الو
ا/ت: سلام بایونا بیا دمبالم بریم بار
جین : تا یه پنج دقیقه دیگه اونجام
ا/ت:رفتم یه لباس باز پوشیدم و رفتم دم در جینو دیدم رفتم سوار ماشین شدم
ا/ت: سلام
یونا:سلام
جین : سلام راستی ا/ت ما میخوام چند تا دوست دیگمونو دعوت کنیم اوکی
ا/ت:اوکی بیریم
ا/ت: چند دقیقه رسیدیم و جین منو باهمه اشنا کرد
( عکس نامجونو شوگارو باجیهوپو باجین با تهیونگ با جیمینو براتون تو پست بعدبراتون میزارم )
جیمین گفت که یه عکس یادگاری بگیریم
کوک: کارم تازه تو شرکت تموم شد بود گوشیمو برداشتم که برم که جیمین بهم پیام پیامو باز با چیزی که دیدم خشکم شد
۱۶.۲k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.