چند پارتی نامجون
Part 3 اخر
من میرم میرم پیش نام ( اکس ات بوده )
نامجون با تعجب بهم گفت : ات . تو... تو چی
ات ویو ---
تا اینو گفتم نامجون کم مونده بود گریه کنه بغض کرده بود
پشتمو بهش کردم و لبمو گذیدم وای لعنت بهش من هیچوقت توانایی دیدن گریه هاشو نداشتم ولی تحمل کردم و گفتم : فردا میبینمت
و رفتم
نامجون ویو ---
بغضم گرفته بود ولی در این حال اعصبانی بود ات پشتشو کرد و داشت میرفت و لباسمو پوشیدم و داشتم میرفتم که لیا گفت کجا ددی هنوز انجامم ندادیم که خواست دستمو بگیره که
محکم یک سیلی بهش زدم و گفتم تقصیر توعه هرزست که توی قهوه محرک ج. ن. س. ی ریختی و رفتم دنبال ات داشت میرفت رفتم و دستو گرفتم واز پشت بغلش کردم که گریم گرفت
ات ویو ---
رفتم توی پیاده رو و داشتم میرفتم که نامجون امد و دستمو گرفت و از پشت بغلم کردکه گریش گرفت و گفت ؛: ات خاهش میکنم من اشتباه کردم منو ترک نکن اون توی قهوم محرک ریخت و...که حرفشو قط کردم و گفتم : و توهم باید باهاش رابطه داشته باشی و شبا دیر بیای یا منو دوست نداشته باشی ..
در حالی که هی گریش بیشتر میشد گفت : ات من بخاطر کارم نمیتونستم زیاد باهات باشم و دوستت داشته باشم منو ببخش
برگشتم سمتش و گفتم : و اگه ببخشم
که با خوشحالی در حالی که اشکاشو پاک میکرد گفت : اگه راه برگشتی وجود داره من عهد میکنم هیچوقت حتی با یه زن حرفم نزنم
ات : حتی منشیت که گفت : نه هوم اره اره ولی برای کار
گفتم: باشه و لباشو بوسیدم و دستشو گرفتمو رفتیم به سمت خونه
*هوم زندگی راحت نیست ولی مهم اینه که اشتباهاتتو جبران کنی *
#جمهوری _ اسلامی _ ایران
من میرم میرم پیش نام ( اکس ات بوده )
نامجون با تعجب بهم گفت : ات . تو... تو چی
ات ویو ---
تا اینو گفتم نامجون کم مونده بود گریه کنه بغض کرده بود
پشتمو بهش کردم و لبمو گذیدم وای لعنت بهش من هیچوقت توانایی دیدن گریه هاشو نداشتم ولی تحمل کردم و گفتم : فردا میبینمت
و رفتم
نامجون ویو ---
بغضم گرفته بود ولی در این حال اعصبانی بود ات پشتشو کرد و داشت میرفت و لباسمو پوشیدم و داشتم میرفتم که لیا گفت کجا ددی هنوز انجامم ندادیم که خواست دستمو بگیره که
محکم یک سیلی بهش زدم و گفتم تقصیر توعه هرزست که توی قهوه محرک ج. ن. س. ی ریختی و رفتم دنبال ات داشت میرفت رفتم و دستو گرفتم واز پشت بغلش کردم که گریم گرفت
ات ویو ---
رفتم توی پیاده رو و داشتم میرفتم که نامجون امد و دستمو گرفت و از پشت بغلم کردکه گریش گرفت و گفت ؛: ات خاهش میکنم من اشتباه کردم منو ترک نکن اون توی قهوم محرک ریخت و...که حرفشو قط کردم و گفتم : و توهم باید باهاش رابطه داشته باشی و شبا دیر بیای یا منو دوست نداشته باشی ..
در حالی که هی گریش بیشتر میشد گفت : ات من بخاطر کارم نمیتونستم زیاد باهات باشم و دوستت داشته باشم منو ببخش
برگشتم سمتش و گفتم : و اگه ببخشم
که با خوشحالی در حالی که اشکاشو پاک میکرد گفت : اگه راه برگشتی وجود داره من عهد میکنم هیچوقت حتی با یه زن حرفم نزنم
ات : حتی منشیت که گفت : نه هوم اره اره ولی برای کار
گفتم: باشه و لباشو بوسیدم و دستشو گرفتمو رفتیم به سمت خونه
*هوم زندگی راحت نیست ولی مهم اینه که اشتباهاتتو جبران کنی *
#جمهوری _ اسلامی _ ایران
۲.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.