فیک:پرنسس مافیا Part:1
فیک:پرنسس مافیا Part:1
(علامت مامان بابای ا.ت_باباش:«ب ا.ت »مامانش:«م ا.ت»
سلام من ا.ت هستم ۲۱سالمه راستش من توی خانواده مافیا بدنیا آمدم. از وقتی بدنیا آمدم بابام بهم تیراندازی،چندین زبان،رزمی و........یاد داده البته مدرسه هم نمیرفتم تو خونه بهم یاد میدادن البته اینا فقط شامل من نیس شامل تهیونگم هس چون قراره باند بابام و عموم که بعداز اونا برسه به ما منظورم از ما منو پسرعموم تهیونگه منو اون مثل تام و جری هستیم اصلا باهم کنار نمیایم البته خدارو شکر الان عموم اینا رفتن آلمان وعمارت نیستن
م ا.ت: ا.تتتتت...ا.ت.... بیا پایین صبحونه بخور
ا.ت :الان میاممممم
بلند شدم از تخت رفتم پایین رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم آمدم بیرون لباسم عوض کردم رفتم جلوی آینه شونه رو برداشتم و موهامو شونه کردم موهام بلند بود موهامو بالا بستم رفتم پایین بابام و مامانم سر میز نشسته بودند منم رفتم کنار مامانم نشستم شروع کردم به خوردن که بابام گفت: عموت اینا قراره از آلمان برگردن
گفتم:باشه ،کی قراره برگردن ب ا.ت :امروز ظهر
ا.ت :باشه
خدا الان قراره اون پسره نچسب رو ببینم هوفف الان چند ساله رفتن ۲,۳سال میشه یعنی الان چ شکلی شده؟ولش اصن چرا دارم بهش فکر میکنم ولش
بعداز صبحانه بابام رفت شرکت برای اینکه کارهاشون عادی باشه جدا از مافیا بودن ی شرکت هم دارن
(فلش بک به ظهر )
ادامه بدم یا نه تا شب یه پارت دیگه هم آپ میکنم اگه خوشتون اومده بگید ادامه بدم ؟
(علامت مامان بابای ا.ت_باباش:«ب ا.ت »مامانش:«م ا.ت»
سلام من ا.ت هستم ۲۱سالمه راستش من توی خانواده مافیا بدنیا آمدم. از وقتی بدنیا آمدم بابام بهم تیراندازی،چندین زبان،رزمی و........یاد داده البته مدرسه هم نمیرفتم تو خونه بهم یاد میدادن البته اینا فقط شامل من نیس شامل تهیونگم هس چون قراره باند بابام و عموم که بعداز اونا برسه به ما منظورم از ما منو پسرعموم تهیونگه منو اون مثل تام و جری هستیم اصلا باهم کنار نمیایم البته خدارو شکر الان عموم اینا رفتن آلمان وعمارت نیستن
م ا.ت: ا.تتتتت...ا.ت.... بیا پایین صبحونه بخور
ا.ت :الان میاممممم
بلند شدم از تخت رفتم پایین رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم آمدم بیرون لباسم عوض کردم رفتم جلوی آینه شونه رو برداشتم و موهامو شونه کردم موهام بلند بود موهامو بالا بستم رفتم پایین بابام و مامانم سر میز نشسته بودند منم رفتم کنار مامانم نشستم شروع کردم به خوردن که بابام گفت: عموت اینا قراره از آلمان برگردن
گفتم:باشه ،کی قراره برگردن ب ا.ت :امروز ظهر
ا.ت :باشه
خدا الان قراره اون پسره نچسب رو ببینم هوفف الان چند ساله رفتن ۲,۳سال میشه یعنی الان چ شکلی شده؟ولش اصن چرا دارم بهش فکر میکنم ولش
بعداز صبحانه بابام رفت شرکت برای اینکه کارهاشون عادی باشه جدا از مافیا بودن ی شرکت هم دارن
(فلش بک به ظهر )
ادامه بدم یا نه تا شب یه پارت دیگه هم آپ میکنم اگه خوشتون اومده بگید ادامه بدم ؟
۸.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.