دوست برادرم پارت28
میسو کنجکاو پرسیدن در مورد عکس ها بود اما با حرف جیمین به خودش اومد...جیمین خیره به میسو با نگاه گیراش گفت
جیمین: را*بطه با من اونقدراهم که فکر میکنی اسون نیست!
میسو:ایا تو منظورت اینه که شرط داری؟
جیمین سری تکان داد و دو انگشتش رو بالا اورد و گفت
جیمین:درسته فقط دو شرط....1ـ هرگز در مورد گذشته ام ازم نپرس....2 ـ من ادم مهربونی تو را*بطه نیستم..پس باید باهام کنار بیایی
میسو با تکان دادن قهوه اش فکر میکرد و بیشتر کنجکاو گذینه اول بود و مشکلی با دومی نداشت همینطور میخواست خودشم چند تا شرط بزاره اما چیزی به ذهنش نرسید...پس پرسید
میسو:چرا نباید چیزی در مورد گذشته ات ازت بپرسم ؟!
جیمین اخم کرد و گفت
جیمین:چون تموم شده !
ایا مشکلی باهاش داریی؟
میسو سریع گفت
میسو:نخیر فقط کنجکاو شدم ...به هر حال من مشکلی با شرط هات ندارم
جیمین به میسو نزدیک شد و سرش رو نزدیک برد ورو ل*باش گفت
جیمین:پس خیلی خوب باهم راه میایم عسلم
میسو با خس ل*بای قلوه ای جیمین رو ل*باش ت*نش لرزید
نیسو میان بو*سه شون دستشو تو موهای جیمین برد و نوازش کرد جیمین گازی از ل*باش گرفت که باعث شد مسو نا*له کنه و این جیمین رو جر*ی تر کرد و بیشتر به مارش ادامه داد هر چی باشه 6 سال بود به د*ختری نزدیک نشده بودو این نزدیکی الان باعث میشد کنترلش رو از دست بده
حالا که میسو هم عاشقانه همراهیش میکرد میتونست امید وار باشه به بعدش.....
و همینم شد وقتی میون بو*سه دست زیر با*سن میسو انداخت و بلندش کرد مخالفتی ندید پس به سمت اتاق میسو رفت .....
*****
های💗✨
جیمین: را*بطه با من اونقدراهم که فکر میکنی اسون نیست!
میسو:ایا تو منظورت اینه که شرط داری؟
جیمین سری تکان داد و دو انگشتش رو بالا اورد و گفت
جیمین:درسته فقط دو شرط....1ـ هرگز در مورد گذشته ام ازم نپرس....2 ـ من ادم مهربونی تو را*بطه نیستم..پس باید باهام کنار بیایی
میسو با تکان دادن قهوه اش فکر میکرد و بیشتر کنجکاو گذینه اول بود و مشکلی با دومی نداشت همینطور میخواست خودشم چند تا شرط بزاره اما چیزی به ذهنش نرسید...پس پرسید
میسو:چرا نباید چیزی در مورد گذشته ات ازت بپرسم ؟!
جیمین اخم کرد و گفت
جیمین:چون تموم شده !
ایا مشکلی باهاش داریی؟
میسو سریع گفت
میسو:نخیر فقط کنجکاو شدم ...به هر حال من مشکلی با شرط هات ندارم
جیمین به میسو نزدیک شد و سرش رو نزدیک برد ورو ل*باش گفت
جیمین:پس خیلی خوب باهم راه میایم عسلم
میسو با خس ل*بای قلوه ای جیمین رو ل*باش ت*نش لرزید
نیسو میان بو*سه شون دستشو تو موهای جیمین برد و نوازش کرد جیمین گازی از ل*باش گرفت که باعث شد مسو نا*له کنه و این جیمین رو جر*ی تر کرد و بیشتر به مارش ادامه داد هر چی باشه 6 سال بود به د*ختری نزدیک نشده بودو این نزدیکی الان باعث میشد کنترلش رو از دست بده
حالا که میسو هم عاشقانه همراهیش میکرد میتونست امید وار باشه به بعدش.....
و همینم شد وقتی میون بو*سه دست زیر با*سن میسو انداخت و بلندش کرد مخالفتی ندید پس به سمت اتاق میسو رفت .....
*****
های💗✨
۱۷.۶k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.