p24
دارمو داد خوردم
دو ماه بعد
اوضاع داشت بدتر میشد تصمیم گرفتم خودمو تحویل اونا بدم تا اون در امان باشه ساعت ۷ بود یواشکی از خونه زدم بیرون نامه براش گذاشتم و رفتم تو یه راه یه ماشین وایساد کنارپام مرده:بیا بالا سوار ماشین شدم مرده:او دختر کوچولو بخاطر عشقت خودتو فدا کردی من:کجا باید بریم مرده:برده من میشی من:اتفاقی برا جونگ کوک نمیوفته مرده:نه شدم برده همون مرده همش کتک میخوردم همون موقع سهون اومد سمتم با پوزخند به لباسم نگاه میکرد اومد طرفم سهون:بهت میاد اومد صورتمو ناز کرد سرمو دادم عقب اومد طرفم رفتم عقب سهون:خیلی هاتی لبامو بوسید میخواستم جداش کنم زورش زیاد بود لبام واسه جونگ کوک بود گوشیش زنگ خورد جدا شد سهون:مزاحم بله او جناب جئون دوست دخترت خیلی خوشمزس گوشیشو
داد بهم کوک:چرا حرف نمی زنی زندگیم من:جونگ کوک کوک:جیسو حالت خوبه من:فکر میکنی خوبم دارم زجر میکشم کوک:نمیزارم اونجا بمونه میارمت پیش خودم من:نه اینجا نیا خیلی خطرناکه کوک:دیگه هیچی برام مهم نیست رفتی رو موخم سوجین همین فردا میام دنبالت من:خیلی دوست دارم ولی فکر نکنم فردا برسی کوک:یعنی چی من:قراره قربانیم کنن کوک:چ چی همون موقع سهون گوشیو ازم گرفت سهون:بسه شنیدی پس بیخود تلاش نکن بای قطع کرد
فردا صبحش منو بستن به یه میله منو شکنجه کردن شلاق زدن که حس کردم یکی با داد اومد تو صدایه جونگ کوک بود کوک:از فاصله بگیر سهون:به به کوک:خفه شو ازش دور شو سهون:به موقع رسیدی اومد سمتم موهامو گرفت سهون:با پایه خود اومد پیشم همون موقع چند نفر دور جونگ کوک و گرفتن من:جونگ کوک همون موقع یکی رفت طرفش اونم زدش خیلی زیاد بودن همون موقع یکی به صورتش خاک پاچید همشون ریختن سرش من:جونگ کوک نه ولش کنید عوضیا ولش کردن اونم بستنش من:کاری به اون نداشته باش تو منو میخوای نه اونو هرکاری بگی میکنم کوک:نه دهنتو ببند جیسو تو هیچ کاری نمیکنی سهون تو برا کشتن من اومدی نه اون منو بجا قربانی کن سهون:واقعا باشه داشت میرفت که برگشت
دو ماه بعد
اوضاع داشت بدتر میشد تصمیم گرفتم خودمو تحویل اونا بدم تا اون در امان باشه ساعت ۷ بود یواشکی از خونه زدم بیرون نامه براش گذاشتم و رفتم تو یه راه یه ماشین وایساد کنارپام مرده:بیا بالا سوار ماشین شدم مرده:او دختر کوچولو بخاطر عشقت خودتو فدا کردی من:کجا باید بریم مرده:برده من میشی من:اتفاقی برا جونگ کوک نمیوفته مرده:نه شدم برده همون مرده همش کتک میخوردم همون موقع سهون اومد سمتم با پوزخند به لباسم نگاه میکرد اومد طرفم سهون:بهت میاد اومد صورتمو ناز کرد سرمو دادم عقب اومد طرفم رفتم عقب سهون:خیلی هاتی لبامو بوسید میخواستم جداش کنم زورش زیاد بود لبام واسه جونگ کوک بود گوشیش زنگ خورد جدا شد سهون:مزاحم بله او جناب جئون دوست دخترت خیلی خوشمزس گوشیشو
داد بهم کوک:چرا حرف نمی زنی زندگیم من:جونگ کوک کوک:جیسو حالت خوبه من:فکر میکنی خوبم دارم زجر میکشم کوک:نمیزارم اونجا بمونه میارمت پیش خودم من:نه اینجا نیا خیلی خطرناکه کوک:دیگه هیچی برام مهم نیست رفتی رو موخم سوجین همین فردا میام دنبالت من:خیلی دوست دارم ولی فکر نکنم فردا برسی کوک:یعنی چی من:قراره قربانیم کنن کوک:چ چی همون موقع سهون گوشیو ازم گرفت سهون:بسه شنیدی پس بیخود تلاش نکن بای قطع کرد
فردا صبحش منو بستن به یه میله منو شکنجه کردن شلاق زدن که حس کردم یکی با داد اومد تو صدایه جونگ کوک بود کوک:از فاصله بگیر سهون:به به کوک:خفه شو ازش دور شو سهون:به موقع رسیدی اومد سمتم موهامو گرفت سهون:با پایه خود اومد پیشم همون موقع چند نفر دور جونگ کوک و گرفتن من:جونگ کوک همون موقع یکی رفت طرفش اونم زدش خیلی زیاد بودن همون موقع یکی به صورتش خاک پاچید همشون ریختن سرش من:جونگ کوک نه ولش کنید عوضیا ولش کردن اونم بستنش من:کاری به اون نداشته باش تو منو میخوای نه اونو هرکاری بگی میکنم کوک:نه دهنتو ببند جیسو تو هیچ کاری نمیکنی سهون تو برا کشتن من اومدی نه اون منو بجا قربانی کن سهون:واقعا باشه داشت میرفت که برگشت
۳۲.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.