Part 9
Part 9
تهیونگ : اوفف الان که کسی تو خونه نیست کی برام غذا درسته کنه باید شوگا قبل از رفتنش برام غذا درست میکرد
برم آشپز خونه شاید چیزی برای خوردن پیدا کردم
تهیونگ داشت میرفت آشپزخونه یهو چشمش خورد به ات
ات تویه سالون رویه مبل خوابیده بود از وقتی ات رو از استخر آورده بود بیرون رویه مبل خوابیده بود رنگه صورتش قرمز شده بود عرق کرده بود
تهیونگ رفت سمتش و دستشو گذاشت رویه پیشونیه ات
تهیونگ : این دختره تب داره یعنی باید کاری بکنم نه بابا به من چه
تهیونگ بلند شد خواست بره اما دوباره سره جاش ایستاد و با خودش گفت
تهیونگ : نباید اتفاقی براش بیافته باید بفهمم که اون مادرمو تهدید کرده یا نه
دوباره برگشت و نگاهی به ات انداخت
تهیونگ : چطور تبش رو بیارم پایین باید بهش دارو بدم اینجا هم هوا سرده باید ببرمش اتاق
تهیونگ ات رو براید استایل بغل کرد و رفت سمته اتاقش
ات رو رویه تختش گذاشت و موهای رو صورتش رو زد کنار با چشماش همیه صورتش رو آنالیز کرد نگاهش رفت سمته لباش تا حالا دختری به خوشگلی ات ندیده بود زود از تخت بلند شد و از تویه کمد قرص رو با لیوان آب برداشت و رفت رویه تختش نشست
ات رو تکون داد اما چشماش رو باز نکرد
تهیونگ : ای بابا بیدار شو خوب
باید خودم بدم بهش
ات رو از شون هاش گرفت و بلندش کرد قرص رو گذاشت تویه دهنش و لیوان اب رو گذاشت رویه لباش وقتی قرص رو خورد ات سرش رو گذاشت رویه شونیه تهیونگ
تهیونگ که حسه عحیبی داشت تاحالا
هیچ دختری سرشو نزاشته بود رویه شونیه تهیونگ
تهیونگ : چقدر تو خوشگلی دختر
سره ات رو رویه بالشت گذاشت و از تخت بلند شد
تهیونگ رفت آشپز خونه کاسه آب با دستمال برد اتاقش
رویه تخت کناره ات نشست و دستمال رو خیس کرد و رویه گردنه سفید ات کشید
و دستاش رو با دستمال خیس کرد
دستمال رو دوباره خیس کرد و گذاشت رویه پیشونیش
《♡♡♡♡》
تهیونگ : اوفف الان که کسی تو خونه نیست کی برام غذا درسته کنه باید شوگا قبل از رفتنش برام غذا درست میکرد
برم آشپز خونه شاید چیزی برای خوردن پیدا کردم
تهیونگ داشت میرفت آشپزخونه یهو چشمش خورد به ات
ات تویه سالون رویه مبل خوابیده بود از وقتی ات رو از استخر آورده بود بیرون رویه مبل خوابیده بود رنگه صورتش قرمز شده بود عرق کرده بود
تهیونگ رفت سمتش و دستشو گذاشت رویه پیشونیه ات
تهیونگ : این دختره تب داره یعنی باید کاری بکنم نه بابا به من چه
تهیونگ بلند شد خواست بره اما دوباره سره جاش ایستاد و با خودش گفت
تهیونگ : نباید اتفاقی براش بیافته باید بفهمم که اون مادرمو تهدید کرده یا نه
دوباره برگشت و نگاهی به ات انداخت
تهیونگ : چطور تبش رو بیارم پایین باید بهش دارو بدم اینجا هم هوا سرده باید ببرمش اتاق
تهیونگ ات رو براید استایل بغل کرد و رفت سمته اتاقش
ات رو رویه تختش گذاشت و موهای رو صورتش رو زد کنار با چشماش همیه صورتش رو آنالیز کرد نگاهش رفت سمته لباش تا حالا دختری به خوشگلی ات ندیده بود زود از تخت بلند شد و از تویه کمد قرص رو با لیوان آب برداشت و رفت رویه تختش نشست
ات رو تکون داد اما چشماش رو باز نکرد
تهیونگ : ای بابا بیدار شو خوب
باید خودم بدم بهش
ات رو از شون هاش گرفت و بلندش کرد قرص رو گذاشت تویه دهنش و لیوان اب رو گذاشت رویه لباش وقتی قرص رو خورد ات سرش رو گذاشت رویه شونیه تهیونگ
تهیونگ که حسه عحیبی داشت تاحالا
هیچ دختری سرشو نزاشته بود رویه شونیه تهیونگ
تهیونگ : چقدر تو خوشگلی دختر
سره ات رو رویه بالشت گذاشت و از تخت بلند شد
تهیونگ رفت آشپز خونه کاسه آب با دستمال برد اتاقش
رویه تخت کناره ات نشست و دستمال رو خیس کرد و رویه گردنه سفید ات کشید
و دستاش رو با دستمال خیس کرد
دستمال رو دوباره خیس کرد و گذاشت رویه پیشونیش
《♡♡♡♡》
۲۰۰
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.