(پژمرده)P.28
کوک*ویو
منتظر جواب ا/ت بودم
ا/ت:(با گریه)مم..ن متااسفم......ولی ممن نیستم
ا/ت*ویو
من نمیتونم باهاش باشم.
من این بچه رو نگه میدارم ولی نمیتونم با ادمی باشم تا الان ۲ بار ۲ تا جنازه رو دفن کرده.
و بازم میکنه
کوک*ویو
ا/ت رفت،جواب من رو رد کرد
اون تموم عشقش به من دروغ بوده و اگر من رو دوست داشت.
برمیگشت بهم با این همه توضیح که دادم.
ا/ت*ویو
رفتم توی اتاقم،شروع کردم به گریه کردن.
(۱۰ دقیقه بعد)
یکم گذشت و هان سانگ در اتاقم رو زد.
ا/ت:بیا
هان سانگ:دیدن من و تو امروز کاملا اتفاقی بود و من نمیدونستم دختر بابام هستی
ا/ت:منم نمیدونستم
هان سانگ:از اشناییت خوشبختم ا/ت
ا/ت:منم از اشنایید خوشبختم هان سانگ
هان سانگ*ویو
من امروز برای اولین بار که ا/ت رو توی کافه دیدم ازش خوشم اومد.
دوست دارم باهاش باشم.
امروز اولین باری بود که در نگاه اول عاشق یه دختر شدم.
ولی حیف که بابام میخواد اون دختره رو زن من کنه
منتظر جواب ا/ت بودم
ا/ت:(با گریه)مم..ن متااسفم......ولی ممن نیستم
ا/ت*ویو
من نمیتونم باهاش باشم.
من این بچه رو نگه میدارم ولی نمیتونم با ادمی باشم تا الان ۲ بار ۲ تا جنازه رو دفن کرده.
و بازم میکنه
کوک*ویو
ا/ت رفت،جواب من رو رد کرد
اون تموم عشقش به من دروغ بوده و اگر من رو دوست داشت.
برمیگشت بهم با این همه توضیح که دادم.
ا/ت*ویو
رفتم توی اتاقم،شروع کردم به گریه کردن.
(۱۰ دقیقه بعد)
یکم گذشت و هان سانگ در اتاقم رو زد.
ا/ت:بیا
هان سانگ:دیدن من و تو امروز کاملا اتفاقی بود و من نمیدونستم دختر بابام هستی
ا/ت:منم نمیدونستم
هان سانگ:از اشناییت خوشبختم ا/ت
ا/ت:منم از اشنایید خوشبختم هان سانگ
هان سانگ*ویو
من امروز برای اولین بار که ا/ت رو توی کافه دیدم ازش خوشم اومد.
دوست دارم باهاش باشم.
امروز اولین باری بود که در نگاه اول عاشق یه دختر شدم.
ولی حیف که بابام میخواد اون دختره رو زن من کنه
۱۴.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.