پارت 20
ویو جیمین
با تشخیص صدا که مال لیا بود. به سرعت بلند شدم به سمت حیاط عمارت رفتم در باز کردم که دیدم لیا وسط حیاط وایساده
لیا: اوووو به به سلام جیمین
جیمین: اینجا چه غلطی میکنی لیا؟ هاااا؟
نزدیک تر اومد گفت
لیا: چی شد عشقم ؟ نباید پیش پدر بچم باشم ؟!
جیمین: چرت نگو اون بچه مال من نی
لیا:اها حتما مال بقال سر کوچکس..... نادون مال تو
حضور بابا رو کنار خودم حس کردم و بعد صداش رو
بابا جیمین:چیشده لیا.... عمارت گذاشتی رو سرت؟!
لیا اومد رو به رومون
لیا: اومدم بگم من باردارم و بگم پدر بچم جیمینه ولی جیمین باور نمیکنه
بابا جیمین: منم باور ندارم
لیا یه لحظه با شوک نگامون کرد و دوباره گف
لیا: باشه! چطوره بریم ازمایش دی ای ان بگیریم ؟!
با اخم نگاش کردم که بابا گف
بابا جیمین: منم موافقم
جیمین: اون... بچه چن ماهشه؟!
لیا: اون بچه نه بچمون جیمین بعدشم سه ماهشه
خداروشکر که باعث خیانت به ت نشده حتی اگه بچه من بود قبل رابطه من ت بوده
جیمین: باشه فردا ساعت 8 صبح جلو دانشگاه باش تا بریم ازمایشگاه
لبخند پیروزمندانه ای زد
لیا: باشه.... خب من برم بای
بابا به سمتم برگشت گفت
بابا جیمین: تو که گفتی حلش کردی!
جیمین:بابا من بهش گف......
بابا جیمین: مهم نیست اگه وقتی جواب اومد و اون بچه مال تو بود چی؟!
جیمین:اون بچه من نیست
بازم پرید وسط حرفم و عصبی داد زد
بابا جیمین: جیمین میگم اگه بچه تو بود چییی
جیمین: سقطش میکنم بابا سقط
بابا جیمین: اگه راضی نشد چی
جیمین: نمیدونم بابا نمیدونم
برگشتم داخل خونه داشتم از پله ها بالا میرفتم که بابا گفت
بابا جیمین: باید بدونی اگه ندونی باید قید ت بزنی
لایک 20
کامنت 15
با تشخیص صدا که مال لیا بود. به سرعت بلند شدم به سمت حیاط عمارت رفتم در باز کردم که دیدم لیا وسط حیاط وایساده
لیا: اوووو به به سلام جیمین
جیمین: اینجا چه غلطی میکنی لیا؟ هاااا؟
نزدیک تر اومد گفت
لیا: چی شد عشقم ؟ نباید پیش پدر بچم باشم ؟!
جیمین: چرت نگو اون بچه مال من نی
لیا:اها حتما مال بقال سر کوچکس..... نادون مال تو
حضور بابا رو کنار خودم حس کردم و بعد صداش رو
بابا جیمین:چیشده لیا.... عمارت گذاشتی رو سرت؟!
لیا اومد رو به رومون
لیا: اومدم بگم من باردارم و بگم پدر بچم جیمینه ولی جیمین باور نمیکنه
بابا جیمین: منم باور ندارم
لیا یه لحظه با شوک نگامون کرد و دوباره گف
لیا: باشه! چطوره بریم ازمایش دی ای ان بگیریم ؟!
با اخم نگاش کردم که بابا گف
بابا جیمین: منم موافقم
جیمین: اون... بچه چن ماهشه؟!
لیا: اون بچه نه بچمون جیمین بعدشم سه ماهشه
خداروشکر که باعث خیانت به ت نشده حتی اگه بچه من بود قبل رابطه من ت بوده
جیمین: باشه فردا ساعت 8 صبح جلو دانشگاه باش تا بریم ازمایشگاه
لبخند پیروزمندانه ای زد
لیا: باشه.... خب من برم بای
بابا به سمتم برگشت گفت
بابا جیمین: تو که گفتی حلش کردی!
جیمین:بابا من بهش گف......
بابا جیمین: مهم نیست اگه وقتی جواب اومد و اون بچه مال تو بود چی؟!
جیمین:اون بچه من نیست
بازم پرید وسط حرفم و عصبی داد زد
بابا جیمین: جیمین میگم اگه بچه تو بود چییی
جیمین: سقطش میکنم بابا سقط
بابا جیمین: اگه راضی نشد چی
جیمین: نمیدونم بابا نمیدونم
برگشتم داخل خونه داشتم از پله ها بالا میرفتم که بابا گفت
بابا جیمین: باید بدونی اگه ندونی باید قید ت بزنی
لایک 20
کامنت 15
۱۱.۶k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.