درگیرِ مافیاها
پارت ۱
از زبان ا/ت :
تا دلم میگرفت یا عصبانی میشدم سریع ماشینمو برمیداشتم تنهایی میرفتم پاتوق همیشگیم
حالا پاتوق همیشگیم کجا بود ؟ یه جایی خارج شهر که کنار یه رودخونه کوچیک بود اطرافشم کاملا با درختا پوشیده شده بود؛ دو سال پیش اتفاقی اینجا رو پیدا کردم .
امروزم مثل همیشه اومدم اینجا و توی سکوت مطلق طبیعت داشتم رودخونه رو نگاه میکردم که یه لحضه حس کردم صدای پای یه نفر رو میشنوم
برگشتم پشتمو نگاه کردم که یه پسرو دیدم آروم آروم قدم برمیداشت انگار برای قدم زدن اومده بود هنوز دور بود ولی داشت به طرف من میومد.
با خودم گفتم : این دیگه کیه ؟ من این اطرافو گشتم کسی اینجا زندگی نمیکنه که ؛ برای چی داره میاد سمت من ؟ و ....
پسره بهم نزدیک شد: سلام دختر خانوم
ا/ت : سلام . 🤔بفرمایید
پسر: اینجا رو میگشتم که یه دفعه شما رو از دور دیدم تعجب کردم که کسی اینجا باشه چون من تا حالا کسی رو اینجا ندیدم کنجکاو شدم اومدم طرفتون .
ا/ت : اتفاقا منم تا حالا کسیو اینجا ندیدم.
پسر : چقد زود متوجه من شدین از دور برگشتین نگام کردین
ا/ت : بلاخره پاییزه و برگای درختا ریخته توی سکوت اینجام که هرکی پا رو برگا بزاره از صد متریم شنیده میشه
پسر: درسته
این پسر زود با من سر صحبتو باز کرد ولی موقع حرف زدن حتی یه لبخند کوچیکم نمیزد تو صورتش هیچ حسی نبود ...
دوستان منو دنبال کنید قطعا ماجرا جذاب تر میشه میخواید بدونید پسره کیه 🥰😍؟
از زبان ا/ت :
تا دلم میگرفت یا عصبانی میشدم سریع ماشینمو برمیداشتم تنهایی میرفتم پاتوق همیشگیم
حالا پاتوق همیشگیم کجا بود ؟ یه جایی خارج شهر که کنار یه رودخونه کوچیک بود اطرافشم کاملا با درختا پوشیده شده بود؛ دو سال پیش اتفاقی اینجا رو پیدا کردم .
امروزم مثل همیشه اومدم اینجا و توی سکوت مطلق طبیعت داشتم رودخونه رو نگاه میکردم که یه لحضه حس کردم صدای پای یه نفر رو میشنوم
برگشتم پشتمو نگاه کردم که یه پسرو دیدم آروم آروم قدم برمیداشت انگار برای قدم زدن اومده بود هنوز دور بود ولی داشت به طرف من میومد.
با خودم گفتم : این دیگه کیه ؟ من این اطرافو گشتم کسی اینجا زندگی نمیکنه که ؛ برای چی داره میاد سمت من ؟ و ....
پسره بهم نزدیک شد: سلام دختر خانوم
ا/ت : سلام . 🤔بفرمایید
پسر: اینجا رو میگشتم که یه دفعه شما رو از دور دیدم تعجب کردم که کسی اینجا باشه چون من تا حالا کسی رو اینجا ندیدم کنجکاو شدم اومدم طرفتون .
ا/ت : اتفاقا منم تا حالا کسیو اینجا ندیدم.
پسر : چقد زود متوجه من شدین از دور برگشتین نگام کردین
ا/ت : بلاخره پاییزه و برگای درختا ریخته توی سکوت اینجام که هرکی پا رو برگا بزاره از صد متریم شنیده میشه
پسر: درسته
این پسر زود با من سر صحبتو باز کرد ولی موقع حرف زدن حتی یه لبخند کوچیکم نمیزد تو صورتش هیچ حسی نبود ...
دوستان منو دنبال کنید قطعا ماجرا جذاب تر میشه میخواید بدونید پسره کیه 🥰😍؟
۴۶.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.