دیدار دوباره ..!)«پارت ده»
(جونگ کوک خواست پاش که با یادآوری این که تا الان عکسبرداری تموم شد باز خودش رو تخت پرت کرد و با تصور های که لبخند رو لبش اورد بودن خوابید )
«ویو ا/ت:نمیدونم کار درستی کردم اون حرف زدم یا نه ولی واقعا کنترل زبونم نداشتم هرچی به ذهنم اومد اون لحظ گفتم ایششش ولش کن »
(ا/ت رفت رو تخت دراز کشید که یک هیون بهش زنگ زد)
@هی بک هیون حالت چطور !؟
^خوبم تو چطوری !؟
@امم بد نیستم !چیزی شد!؟
^نه فقط میخواستم بدون میای فردا بریم غذا بخوریم !؟
@اهوم !فکر خوبی اما من فردا عکسبرداری دارم چطوری بیای اونجا بعدش باهام بریم !؟
^اوکی !وس آدرس برام بفرس !
@باش خداحافظ (قط میکنه )«دخترم ا/ت وایسا بدبخت یه اهم یه اهومی چیزی بگه بعد سریع قطع کن😂»
(ویو فردا صبح..)
«جونگ کوک ویو:صبح از خواب بیدار شدم مار های لازم کردم صبحونه خوردم یه پیرهن میکشی با کت شلوار مشکی پوشیدم ادکلن تلخ هم زدم و رفتم سمت ماشینم و حرکت کردم سمت محل عکسبرداری تو راه یدون قهوه همه خریدم تا راه اونجا خوردم »
(ویو ا/ت :صبح بعد این که ما های لازم انجام دادم یه کراپ مشکی با یه شلوار بک مشکی پوشیدم موهام گوجه ای کردم ادکلنم مه رایحه ای خنگی داشت زدم رفت سمت محل عکسبرداری رفت تو اتاق گریم دیدم جونگ کوک نشست دارن میکاپش میکنن یکی از میکاپ آرتیستاش معلوم نبود دارن نگاهش میکن یا بر اندازه اش میکنه برای این که ببین داماد خوبی برای مامانش میشه یا نه و بیشتر نگاهش قفل لبای جونگ کوک بود از تو آیینه نگاه کردم جونگ کوک خواب بود دختر صورتش نزدیک جونگ کوک کرد بود انکار میخواست ببوستش منم عصبانی شدم یهو گفتم )
@سلاممم به همه !
(جونگ کوک یه تکونی خورد انگار بلند شد بود )
^ا/ت شی بیا بشین که میکاپ امروزت خیلی زمان بر !
@اوکی اومدم !
(نشستم بعد چند دقیقه میکاپت تموم شد بود تو آیینه به خودم نگاه کردم واقعا خوشگل شد بودم رفت سمت عکاس کوک بع دیدن من نمیتونست نفس بکش رفتم سمتش )
@حالت خوب !؟
&اره چطور!؟
@اخه مشروب زیادی میخوری بخاطر اون میگم !
&نه خوبم !
^خب بچه ها موضوع این عکسبرداری امروز خیانت میخوام به جوری بهم نگاه کنید انگار یکیتون خیانت کرد و الان ازش متنفر !
(ا/ت با شنیدن این موضع نیشخند زد )
@چه نقش راحتی ..هه(نیشخند عصبی)
&اهه لعنتی الان که من میخوام رابطم با ا/ت درست کنم این مرتیک موضوع خیانت گفت اخه موضع بهتری پیدا نکرد (زیر لب )
(ا/ت موقع ژست دقیقا جوری که اون روز وقتی کوک با اون دختر دست تو دست جلوی در دید نگاه میکرد هیچ حسی به جز نفرت خشم انتقام و عشقی که جز خاکستر ازش چیزی نموند نمیشد از چشمش دید کوک قلبش با اون نگاه کردن دختر یخ زد و قیافش خود به خود به مظلوم ترین و ناراحت ترین حالت ممکنه در اومد )
«ویو بعد عکسبرداری …»
(ویو ا/ت: بعد عکسبرداری چرتی امروز داشتیم منتظر بک هیون بودم که بیاد اینجا و بعدش باهام بریم چون من باید چون من باید لباس های باهاش اومد بودم عوض میکردم چون یکی از دستیار های که با دیدن کوک کم موند بود پرواز کن قهوه رو ریخت رو لباسم بعدا کلی گشتن یه لباس پیدا کردم پوشیدم و میکاپم توی اتاق گریم تمدید کردم
ادامه دارد…
«ویو ا/ت:نمیدونم کار درستی کردم اون حرف زدم یا نه ولی واقعا کنترل زبونم نداشتم هرچی به ذهنم اومد اون لحظ گفتم ایششش ولش کن »
(ا/ت رفت رو تخت دراز کشید که یک هیون بهش زنگ زد)
@هی بک هیون حالت چطور !؟
^خوبم تو چطوری !؟
@امم بد نیستم !چیزی شد!؟
^نه فقط میخواستم بدون میای فردا بریم غذا بخوریم !؟
@اهوم !فکر خوبی اما من فردا عکسبرداری دارم چطوری بیای اونجا بعدش باهام بریم !؟
^اوکی !وس آدرس برام بفرس !
@باش خداحافظ (قط میکنه )«دخترم ا/ت وایسا بدبخت یه اهم یه اهومی چیزی بگه بعد سریع قطع کن😂»
(ویو فردا صبح..)
«جونگ کوک ویو:صبح از خواب بیدار شدم مار های لازم کردم صبحونه خوردم یه پیرهن میکشی با کت شلوار مشکی پوشیدم ادکلن تلخ هم زدم و رفتم سمت ماشینم و حرکت کردم سمت محل عکسبرداری تو راه یدون قهوه همه خریدم تا راه اونجا خوردم »
(ویو ا/ت :صبح بعد این که ما های لازم انجام دادم یه کراپ مشکی با یه شلوار بک مشکی پوشیدم موهام گوجه ای کردم ادکلنم مه رایحه ای خنگی داشت زدم رفت سمت محل عکسبرداری رفت تو اتاق گریم دیدم جونگ کوک نشست دارن میکاپش میکنن یکی از میکاپ آرتیستاش معلوم نبود دارن نگاهش میکن یا بر اندازه اش میکنه برای این که ببین داماد خوبی برای مامانش میشه یا نه و بیشتر نگاهش قفل لبای جونگ کوک بود از تو آیینه نگاه کردم جونگ کوک خواب بود دختر صورتش نزدیک جونگ کوک کرد بود انکار میخواست ببوستش منم عصبانی شدم یهو گفتم )
@سلاممم به همه !
(جونگ کوک یه تکونی خورد انگار بلند شد بود )
^ا/ت شی بیا بشین که میکاپ امروزت خیلی زمان بر !
@اوکی اومدم !
(نشستم بعد چند دقیقه میکاپت تموم شد بود تو آیینه به خودم نگاه کردم واقعا خوشگل شد بودم رفت سمت عکاس کوک بع دیدن من نمیتونست نفس بکش رفتم سمتش )
@حالت خوب !؟
&اره چطور!؟
@اخه مشروب زیادی میخوری بخاطر اون میگم !
&نه خوبم !
^خب بچه ها موضوع این عکسبرداری امروز خیانت میخوام به جوری بهم نگاه کنید انگار یکیتون خیانت کرد و الان ازش متنفر !
(ا/ت با شنیدن این موضع نیشخند زد )
@چه نقش راحتی ..هه(نیشخند عصبی)
&اهه لعنتی الان که من میخوام رابطم با ا/ت درست کنم این مرتیک موضوع خیانت گفت اخه موضع بهتری پیدا نکرد (زیر لب )
(ا/ت موقع ژست دقیقا جوری که اون روز وقتی کوک با اون دختر دست تو دست جلوی در دید نگاه میکرد هیچ حسی به جز نفرت خشم انتقام و عشقی که جز خاکستر ازش چیزی نموند نمیشد از چشمش دید کوک قلبش با اون نگاه کردن دختر یخ زد و قیافش خود به خود به مظلوم ترین و ناراحت ترین حالت ممکنه در اومد )
«ویو بعد عکسبرداری …»
(ویو ا/ت: بعد عکسبرداری چرتی امروز داشتیم منتظر بک هیون بودم که بیاد اینجا و بعدش باهام بریم چون من باید چون من باید لباس های باهاش اومد بودم عوض میکردم چون یکی از دستیار های که با دیدن کوک کم موند بود پرواز کن قهوه رو ریخت رو لباسم بعدا کلی گشتن یه لباس پیدا کردم پوشیدم و میکاپم توی اتاق گریم تمدید کردم
ادامه دارد…
۵.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.