هانی بال² پارت پنجم
بلند شدم و روی ا.ت ملافه کشیدم
در باز کردم دیدم خدمتکار پشت دره
با اخم بهش نگاه کردم و بلند گفتم
+ بنال ببینم چی میخوای!
خدمتکار : ارباب.. دختری که میخواستن.. امشب بهتون سرویس بدن رسیدن
+ بگو بیاد تو دفتر کارم
تریسا: چشم
خدمتکار ویو :
تهیونگ خیلی جذاب بود ولی اون عاشق من نبود
به دختره نگاهی کردم در نیمه باز بود
شونه هاش و گردنش و صورتش کبود بودن از رد بوسه ها و گاز یا حتی کتک
دلم میخواست جای اون دختره میبودم که توجه تهیونگ رو داشته باشم
دختره هرزه نگران نباش من تورو هم از سر راهم ورمیدارم مثل سیلوانا!!!
فلش بک به چند سال پیش قبل مرگ سیلوانا*
خدمتکار : خانم اقای مین جونگ با شما کار دارن
سیلوانا : اوه ممنونم عزیزم بهش بگو الان قرداد هارو میارم
خدمتکار : بله
سیلوانا ویو :
مین جونگ وارد اتاق شد عصبی شدم و زدم رو میز
: آقای مین جونگ به شما گفتم کنار منشی باشید
یهو مین جونگ حمله کرد سمتم و لباشو روی گردنم میکشید
جیغ بلندی کشیدم که خدمتکار و منشیم بیان
خدمتکار اومد ولی منشی ؟ نه نیومد چه بلایی سرش اومده بود
: زود..زود دکمه رو بزن تهیونگ خبر کنن
خدمتکار: چرا فکر کردی میخوام اقای تهیونگ رو صدا کنم که تورو نجات بده هرزه خانم
: چ..چی؟؟
مین جونگ نزاشت حرف بزنم و دستشو گذاشت رو دهنم فقط میتونستم گریه کنم و هلش بدم ولی زورم نمیرسید تنها چیزی که یادم میبود درد و اسم تهینگ و سیاهی..
پایان فلش بک *
اخمی کردم و از اونجا سریع دور شدم و رفتم اتاقم که اجوما اومد
اجوما : من میرم غذای بانو ا.ت رو درست کنم دخترم تو برو به گلا اب بده
خدمتکار: چرا باید!! بخاطر اون عوضی من کارارو بکنم یا شما اجوما
اجوما اخمی کرد و جوابمو داد : بعد سیلوانا ایشون تنها کسیه که خنده اورده تو این عمارت سیاه پس چشم سفید نباش برو رز!
رز : باشه عایش
ا.ت ویو :
بلند شدم و تیشرتی که کنارم بود رو پوشیدم تا یکم پایین رونم بودن..حتما ماله تهیونگم ولی میدونم که قدم بلنده
رفتم سمت اتاق کارش و چشامو می مالیدم که یه صدایی شنیدم
+ پس تو زیر خواب جدید منی؟
دختره : اومم بله مستر
+ خوبه پس شروع کن ولی ...
یهو در باز شد و افتادم رو زمین
چشام از حلقه های اشک پر شده بودن و به تهیونگ خیره شده بودم که بالا تنش لخت بود
اروم اشک ریختم و دویدم سمت اتاقم
تهیونگ تو بغلم بود و سرمو اوردم پایین
اروم زمزمه کردم
- ته ته.. تو به من چه حسی داری
+ چطور؟ چیشد همچین سوالی پرسیدی؟
- میخوام بدونم..لطفا
+ حس اینکه دیگه تنها نیستم دخترک من.
- منم تنها نیستمش.. ولی نمیدونم عشقه یا نه
تهیونگ اروم زیر لب گفت
+ اگه بهم فرصت بدی تورو عاشق خودم میکنم چون من عاشقتم
با این حرف تهیونگ جرقه ریزی تو چشمام زد
- ولی من . . . .
( مین جونگ معرفی کرده بودم - رسیدیم به عشق این دو و ماجراهای خفن)
شرط
45 لایک
50 کامنت
در باز کردم دیدم خدمتکار پشت دره
با اخم بهش نگاه کردم و بلند گفتم
+ بنال ببینم چی میخوای!
خدمتکار : ارباب.. دختری که میخواستن.. امشب بهتون سرویس بدن رسیدن
+ بگو بیاد تو دفتر کارم
تریسا: چشم
خدمتکار ویو :
تهیونگ خیلی جذاب بود ولی اون عاشق من نبود
به دختره نگاهی کردم در نیمه باز بود
شونه هاش و گردنش و صورتش کبود بودن از رد بوسه ها و گاز یا حتی کتک
دلم میخواست جای اون دختره میبودم که توجه تهیونگ رو داشته باشم
دختره هرزه نگران نباش من تورو هم از سر راهم ورمیدارم مثل سیلوانا!!!
فلش بک به چند سال پیش قبل مرگ سیلوانا*
خدمتکار : خانم اقای مین جونگ با شما کار دارن
سیلوانا : اوه ممنونم عزیزم بهش بگو الان قرداد هارو میارم
خدمتکار : بله
سیلوانا ویو :
مین جونگ وارد اتاق شد عصبی شدم و زدم رو میز
: آقای مین جونگ به شما گفتم کنار منشی باشید
یهو مین جونگ حمله کرد سمتم و لباشو روی گردنم میکشید
جیغ بلندی کشیدم که خدمتکار و منشیم بیان
خدمتکار اومد ولی منشی ؟ نه نیومد چه بلایی سرش اومده بود
: زود..زود دکمه رو بزن تهیونگ خبر کنن
خدمتکار: چرا فکر کردی میخوام اقای تهیونگ رو صدا کنم که تورو نجات بده هرزه خانم
: چ..چی؟؟
مین جونگ نزاشت حرف بزنم و دستشو گذاشت رو دهنم فقط میتونستم گریه کنم و هلش بدم ولی زورم نمیرسید تنها چیزی که یادم میبود درد و اسم تهینگ و سیاهی..
پایان فلش بک *
اخمی کردم و از اونجا سریع دور شدم و رفتم اتاقم که اجوما اومد
اجوما : من میرم غذای بانو ا.ت رو درست کنم دخترم تو برو به گلا اب بده
خدمتکار: چرا باید!! بخاطر اون عوضی من کارارو بکنم یا شما اجوما
اجوما اخمی کرد و جوابمو داد : بعد سیلوانا ایشون تنها کسیه که خنده اورده تو این عمارت سیاه پس چشم سفید نباش برو رز!
رز : باشه عایش
ا.ت ویو :
بلند شدم و تیشرتی که کنارم بود رو پوشیدم تا یکم پایین رونم بودن..حتما ماله تهیونگم ولی میدونم که قدم بلنده
رفتم سمت اتاق کارش و چشامو می مالیدم که یه صدایی شنیدم
+ پس تو زیر خواب جدید منی؟
دختره : اومم بله مستر
+ خوبه پس شروع کن ولی ...
یهو در باز شد و افتادم رو زمین
چشام از حلقه های اشک پر شده بودن و به تهیونگ خیره شده بودم که بالا تنش لخت بود
اروم اشک ریختم و دویدم سمت اتاقم
تهیونگ تو بغلم بود و سرمو اوردم پایین
اروم زمزمه کردم
- ته ته.. تو به من چه حسی داری
+ چطور؟ چیشد همچین سوالی پرسیدی؟
- میخوام بدونم..لطفا
+ حس اینکه دیگه تنها نیستم دخترک من.
- منم تنها نیستمش.. ولی نمیدونم عشقه یا نه
تهیونگ اروم زیر لب گفت
+ اگه بهم فرصت بدی تورو عاشق خودم میکنم چون من عاشقتم
با این حرف تهیونگ جرقه ریزی تو چشمام زد
- ولی من . . . .
( مین جونگ معرفی کرده بودم - رسیدیم به عشق این دو و ماجراهای خفن)
شرط
45 لایک
50 کامنت
۲۲.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.