ادامه
*پایان یافتن*
part:10(آخر) /قسمت دوم/
(پرش زمانی به خونه)
ا.ت:
رفتم تو دستشویی به تیغ نگاه کردم و به دستم
ا.ت:این زندگی باید تموم بشه
در رو قفل کرد و تیغ و برداشت و رگش رو زد و سیاهی..
کوک:
بردمش خونه بعد چند مین نه صدایی ازش میومد نه چیز دیگه رفتم اتاقش نبود همه جا رو گشتم دیدم در دستشویی قفله آنقدر در رو کوبیدم که در باز شد از دیدن صحنه رو به روم خشکم زد ا.ت رگشو زده بود بردمش بیمارستان و فقط گریه میکردم یونا و ته جیمینم اومده بودن و یونا گریه میکرد و ته و جیمین منو دلداری میدادن دکتر اومد و گفت ما هر کاری از دستمون بر میودم انجام دادیم ولی بیمار رو از دست دادیم
کوک:چی؟؟.....چیییی...اااا.تتتت (بلند)
رفتم تو و با جسم روشن و سردش رو به رو شدم فقط اشک میریختم بعد چند ساعت رفتم بیرون با همه سرد شده بودم رفتم خونه گریه میکردم همه جای این خونه باهاش خاطره داشتم بلند داد زدم
کوک:من دیگه ا.ت رو ندارم نه صداش نه حرفاش نه و نه شیطونی هاش نه اون صورت کیوتش
رفتم توی دستشویی و با همون تیغ رگم و زدم و زندگی منم تموم شد(خداااا نکنهههه)وبه این گونه
زندگی هاشون پایان یافت
part:10(آخر) /قسمت دوم/
(پرش زمانی به خونه)
ا.ت:
رفتم تو دستشویی به تیغ نگاه کردم و به دستم
ا.ت:این زندگی باید تموم بشه
در رو قفل کرد و تیغ و برداشت و رگش رو زد و سیاهی..
کوک:
بردمش خونه بعد چند مین نه صدایی ازش میومد نه چیز دیگه رفتم اتاقش نبود همه جا رو گشتم دیدم در دستشویی قفله آنقدر در رو کوبیدم که در باز شد از دیدن صحنه رو به روم خشکم زد ا.ت رگشو زده بود بردمش بیمارستان و فقط گریه میکردم یونا و ته جیمینم اومده بودن و یونا گریه میکرد و ته و جیمین منو دلداری میدادن دکتر اومد و گفت ما هر کاری از دستمون بر میودم انجام دادیم ولی بیمار رو از دست دادیم
کوک:چی؟؟.....چیییی...اااا.تتتت (بلند)
رفتم تو و با جسم روشن و سردش رو به رو شدم فقط اشک میریختم بعد چند ساعت رفتم بیرون با همه سرد شده بودم رفتم خونه گریه میکردم همه جای این خونه باهاش خاطره داشتم بلند داد زدم
کوک:من دیگه ا.ت رو ندارم نه صداش نه حرفاش نه و نه شیطونی هاش نه اون صورت کیوتش
رفتم توی دستشویی و با همون تیغ رگم و زدم و زندگی منم تموم شد(خداااا نکنهههه)وبه این گونه
زندگی هاشون پایان یافت
۱.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.