اسم بوک : تنها بودم تا وقتی که تو اومدی پارت : چهارم
*الیس خیلی ترسید وقتی گوجو بیهوش شد همونطوری تو بغل الیس بیهوش شد ، الیس خیلی ترسیده بود گوجو رو درازش کرد روی تخت پاهای خودش هم خیلی درد میکرد
نتونست تحمل کنه همونجا کنار گوجو خوابش برد *
برش زمانی *** ساعت ۱۲ ظهر
+ با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم الیس کنارم نبود
گریم گرفت ، تازه یه دوست پیدا کرده بودم نکنه خدمتکارا بلایی سرش آورده باشن
خدایا کی میشه بزرگ بشم این قبیله رو با خاک یکسان کنم ؟
از تخت اومدم پایین دیدم الیس روی طبقه پایین تخت خوابیده
+ الیس!!! الیس !!!
× ب..بله * با خواب آلودی *
+ حالت خوبه ؟ درد نداری ؟
× این سوال رو من باید بپرسم نه تو
+ من خوبم ، اذیتت نکردن ؟ معمولا ندیمه ها ممکنه تازه وارد ها رو اذیت کنن
× نه اذیتم نکردن .. یه سوال بپرسم ؟
+ بپرس
× گوجو صدات کنم یا ساتورو ؟
+ خب ... بزار فکر کنم ... ساتورو صدام کن
× باشه
ندیمه : از خواب بیدار شدید ؟
غذاتون رو آوردیم
+ میشه بجاش برامون یکم شیرینی با اب میوه بیاری ؟
ندیمه: حتما ، کمی صبر کنید
+ شیرینی رو بیشتر دوست داری یا ترشی جات ؟
× خب .. شیرینی جات رو بیشتر دوست دارم
+ خب خب پس یه قدم به سوی موفقیت برای دوست خوب بودن برای همدیگه بیشرفت کردیم
× * خندیدن کودکانه و شیرین *
ندیمه: بفرمایید...
+ ممنون
میتونی بری
* دو تا لیوان اب طالبی با دو تا بشقاب از شیرینی ، گوجو یه لیوان آب میوه با یه بشقاب رو به الیس داد و اون یکی رو خودش خورد *
× ساتورو ؟
+ هوم؟ * دهنش پر بود *
× پدر مادرت تو چی شدن ؟
* یهو شیرینی پرید تو گلو گوجو و سرفه کرد*
+ پدر و مادرم ؟
+ خب .. مردن
× ببخشید پرسیدم
+ نه نه اشکالی نداره
نتونست تحمل کنه همونجا کنار گوجو خوابش برد *
برش زمانی *** ساعت ۱۲ ظهر
+ با سر درد شدیدی از خواب بیدار شدم الیس کنارم نبود
گریم گرفت ، تازه یه دوست پیدا کرده بودم نکنه خدمتکارا بلایی سرش آورده باشن
خدایا کی میشه بزرگ بشم این قبیله رو با خاک یکسان کنم ؟
از تخت اومدم پایین دیدم الیس روی طبقه پایین تخت خوابیده
+ الیس!!! الیس !!!
× ب..بله * با خواب آلودی *
+ حالت خوبه ؟ درد نداری ؟
× این سوال رو من باید بپرسم نه تو
+ من خوبم ، اذیتت نکردن ؟ معمولا ندیمه ها ممکنه تازه وارد ها رو اذیت کنن
× نه اذیتم نکردن .. یه سوال بپرسم ؟
+ بپرس
× گوجو صدات کنم یا ساتورو ؟
+ خب ... بزار فکر کنم ... ساتورو صدام کن
× باشه
ندیمه : از خواب بیدار شدید ؟
غذاتون رو آوردیم
+ میشه بجاش برامون یکم شیرینی با اب میوه بیاری ؟
ندیمه: حتما ، کمی صبر کنید
+ شیرینی رو بیشتر دوست داری یا ترشی جات ؟
× خب .. شیرینی جات رو بیشتر دوست دارم
+ خب خب پس یه قدم به سوی موفقیت برای دوست خوب بودن برای همدیگه بیشرفت کردیم
× * خندیدن کودکانه و شیرین *
ندیمه: بفرمایید...
+ ممنون
میتونی بری
* دو تا لیوان اب طالبی با دو تا بشقاب از شیرینی ، گوجو یه لیوان آب میوه با یه بشقاب رو به الیس داد و اون یکی رو خودش خورد *
× ساتورو ؟
+ هوم؟ * دهنش پر بود *
× پدر مادرت تو چی شدن ؟
* یهو شیرینی پرید تو گلو گوجو و سرفه کرد*
+ پدر و مادرم ؟
+ خب .. مردن
× ببخشید پرسیدم
+ نه نه اشکالی نداره
۵.۳k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.