♛عشقـ اجباریـ♛ پارتـ²⁶
هومـ.....XD
#شوگا
گفت:(( بسه دیگه این عشق بازی رو بیخیال شین!
#جنی
سریع تهیونگ رو هُل داد و گفت:(( ب من چه؟!
این اومد سَمتَم!!!!!
#تهیونگ
گفت:(( چرا هُل میدی؟!
#جنی
گفت:(( عشقم کشید مشکلیه؟!
خودتو جمع جور کن جناب پارک!
#شوگا
گفت:(( بسه دیگه حالا بیاید سراغ نقشه!!!!
همه گی رفتن نشستن رو مبل ها.....
#شوگا
گفت:(( خب بگم جنی هیجا نمیرهـ
چون اگه بره رزی شَک میکنه که این یه سِناریو نباشه!
بعدش هم جیمین تو باید با رزی قرار بزاری!!!!
و فلان......
#جنی
گفت:(( اوکی فقط پیشـ کی بخوابمـ؟
میدونی که من عادت ندارم شب تنها باشمـ!
#تهیونگ
گفت:(( پیشی خانم از تاریکی میترسه😂
#جنی
خیلی عصبانی شد و یه خودکار رو میز بود اونو برداشت و پَرتِش کرد سمت تهیونگ و گفت:(( من پیش سگ جماعت نمیخوابمـ!
#شوگا
گفت:(( پیش من میخوابی آبجی!
و وظیفه ی تهیونگ!!!!!
#جنی
گفت:(( نمیدونستم سگ هم وظیفه ای به جز واق واق کردن داره!
#شوگا
گفت:(( آبجی مودب باش!
#جنی
گفت:(( باشه!
#تهیونگ
گفت:(( من نمیخوام تو این نقشه باشمـ!
و بعد پاشد از روی مبل و رفت تویِ حیاط!
#شوگا
گفت:(( جنی اون کار خیلی مهمی داره!
#جنی
گفت:(( عقده داره!
اینم تقصیر منه؟!
#شوگا
گفت:(( پاشو برو از دِلِش در بیار!!!!!!!!!! (با داد😡)
#جنی
گفت:(( خدایااااا دَهَن این زمین رو باز کن من برم توش!
باشه......
و رفت تو حیاط.....
دید تهیونگ پیش باغچه است......
رفت پیشش......
#جنی
گفت:(( تهیونگ؟!
#تهیونگ
هیچی نگفت....
#جنی
گفت:(( تهیونگ جان؟!
#تهیونگ
هیچی نگفت....
⧈میگن تا ۳ نشه بازی نشه😉⧈
#جنی
گفت:(( تهیونگ جونم؟!
#تهیونگ
گفت:(( چیه؟!
#جنی
گفت:(( ببخشید از دستِت عصبی بودم یه چیزی گفتم غلط کردم ببخشید!
#تهیونگ
هیچی نگفت....
#جنی
تو ذهنش⇠فکر کنم اون گل دوست داره
دستمو دراز کردم واسه یِ گل خیلی قشنگ ولی خار داشت از دَستم خون اومد وقتی تهیونگ دید.....
#تهیونگ
گفت:(( چیکار کردی دختر؟!
این گل ها سمی اَن!!!!!
#جنی
گفت:(( آیییییییی خواستم برای تو بچینمش!
از بختِ سیاهم اینجوری شد.....
#تهیونگ
گفت:(( لازم نکرده!!!!
بیا بریم......
پارتـ بعد رو الآن میزارمـ😩
#شوگا
گفت:(( بسه دیگه این عشق بازی رو بیخیال شین!
#جنی
سریع تهیونگ رو هُل داد و گفت:(( ب من چه؟!
این اومد سَمتَم!!!!!
#تهیونگ
گفت:(( چرا هُل میدی؟!
#جنی
گفت:(( عشقم کشید مشکلیه؟!
خودتو جمع جور کن جناب پارک!
#شوگا
گفت:(( بسه دیگه حالا بیاید سراغ نقشه!!!!
همه گی رفتن نشستن رو مبل ها.....
#شوگا
گفت:(( خب بگم جنی هیجا نمیرهـ
چون اگه بره رزی شَک میکنه که این یه سِناریو نباشه!
بعدش هم جیمین تو باید با رزی قرار بزاری!!!!
و فلان......
#جنی
گفت:(( اوکی فقط پیشـ کی بخوابمـ؟
میدونی که من عادت ندارم شب تنها باشمـ!
#تهیونگ
گفت:(( پیشی خانم از تاریکی میترسه😂
#جنی
خیلی عصبانی شد و یه خودکار رو میز بود اونو برداشت و پَرتِش کرد سمت تهیونگ و گفت:(( من پیش سگ جماعت نمیخوابمـ!
#شوگا
گفت:(( پیش من میخوابی آبجی!
و وظیفه ی تهیونگ!!!!!
#جنی
گفت:(( نمیدونستم سگ هم وظیفه ای به جز واق واق کردن داره!
#شوگا
گفت:(( آبجی مودب باش!
#جنی
گفت:(( باشه!
#تهیونگ
گفت:(( من نمیخوام تو این نقشه باشمـ!
و بعد پاشد از روی مبل و رفت تویِ حیاط!
#شوگا
گفت:(( جنی اون کار خیلی مهمی داره!
#جنی
گفت:(( عقده داره!
اینم تقصیر منه؟!
#شوگا
گفت:(( پاشو برو از دِلِش در بیار!!!!!!!!!! (با داد😡)
#جنی
گفت:(( خدایااااا دَهَن این زمین رو باز کن من برم توش!
باشه......
و رفت تو حیاط.....
دید تهیونگ پیش باغچه است......
رفت پیشش......
#جنی
گفت:(( تهیونگ؟!
#تهیونگ
هیچی نگفت....
#جنی
گفت:(( تهیونگ جان؟!
#تهیونگ
هیچی نگفت....
⧈میگن تا ۳ نشه بازی نشه😉⧈
#جنی
گفت:(( تهیونگ جونم؟!
#تهیونگ
گفت:(( چیه؟!
#جنی
گفت:(( ببخشید از دستِت عصبی بودم یه چیزی گفتم غلط کردم ببخشید!
#تهیونگ
هیچی نگفت....
#جنی
تو ذهنش⇠فکر کنم اون گل دوست داره
دستمو دراز کردم واسه یِ گل خیلی قشنگ ولی خار داشت از دَستم خون اومد وقتی تهیونگ دید.....
#تهیونگ
گفت:(( چیکار کردی دختر؟!
این گل ها سمی اَن!!!!!
#جنی
گفت:(( آیییییییی خواستم برای تو بچینمش!
از بختِ سیاهم اینجوری شد.....
#تهیونگ
گفت:(( لازم نکرده!!!!
بیا بریم......
پارتـ بعد رو الآن میزارمـ😩
۴۱.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.