فصل ۲ پارت ۲۷ ( پارت ۴۴)
رفتم پیش آیونگ
- آیونگ منو ببخش که مواظبت نبودم منو ببخش که نتونستم یه زندگی خوبی رو باهات شروع کنم خیلی دوست دارم برات یه قلب خوب پیدا میکنم نگران نباش
روی پیشونی و لباش و بوسیدم
پرش زمانی فردا
ویو آیونگ
چشمام رو باز کردم نور پنجره به چشام میخورد به دور ور نگا کردم تو بیمارستان بودم مامانم رو مبل کنار تخت نشسته خوابش برده بود روی صورتش جای اشک بود
+ ما....ما....ن....
®ها آیونگ بیدار شدی قربونت برم
که بغلم کرد
+ مامان کوک کجاس؟
® ک..وک...خب...چیزه یه..مشکلی براش پیش اومد مجبور شد بره جایی
+ مشکل؟
® اره ولی الان بیا بریم ترخیصت کنیم
+ هوم
بعد ترخیص رفتیم خونه رفتم سمت اتاقم درو باز کردم چراغا رو روشن کردن که یه برگه و یه رز سفید روی تختم بود
برگه رو برداشتم و بازش کردم
- سلام توت فرنگی کوچولو ، اگه داری اینو میخونی پس عمل موفقیت آمیز بوده خوشحالم که حالت خوبه. همیشه سعی کن که به بهتر نحوه ممکن زندگی کنی و خوشحال باشی و همیشه لبخند رو لبات باشه . ازت ممنون که تو زندگیم اومدی ازت ممنونم که دنیا رو برام جایی بهتر از این کردی ازت ممنونم که باعث شدی عشقو تجربه کنم ازت ممنونم که باعث شدی این قلبی که تو سینت می تپه به لرزه بیوفته ، اره قلبی که الان هر دقه به دقه توی سینت می تپه همون قلبی که اولین باری که لرزید برای تو بود اره قلب منه که داره می تپه خیلی دوست دارم رزه سفید من با اون نی نی کوچولو تو شیکمت شاد زندگی کنید دوستون دارم.
جئون جونگ کوک
+هه...ههه...نههههههههههههههههههه....نه...کوک..برگرد
...هق..هق....هق...نه....نمیخوام...باید برگردی....من نمیتونم...نمیتونم بدون تو ادامه بدم نه....لطفا برگرد
کوک من من نمیتونم ( گریه ی شدید)
ویو راوی
۱۰ سالی از اون موقعه گذشته بود آیونگ صاحب یه دختر زیبا شد که با پدرش مو نمیزد الان اون دختر ۱۰ سالش شده و آیونگ ۳۴ سالش .
ویو آیونگ
امروز سالگرد کوک بود با جونگ یون رفتیم پیشش
+ سلام کوک حالت چطوره؟
~ سلام بابایی خوبی؟
+ ااا قلبم تند تند میزنه فک کنم این یعنی از دیدنمون خوشحاله نه؟
~ اره حتما ماهم از دیدنت خوشحالیم بابا
+ میدونی کوک همونجوری که گفتی شاد زندگی کردیم همونطوری که میخواستی خوشحالم که تونستم این آرزوتو براورده کنم میدونی وقتی جونگ یون هست انگار خودت پیشمی یه نسخه ی دوم از توِ ، خیلی دوست دارم جئون جونگکوک :)
پایان
- آیونگ منو ببخش که مواظبت نبودم منو ببخش که نتونستم یه زندگی خوبی رو باهات شروع کنم خیلی دوست دارم برات یه قلب خوب پیدا میکنم نگران نباش
روی پیشونی و لباش و بوسیدم
پرش زمانی فردا
ویو آیونگ
چشمام رو باز کردم نور پنجره به چشام میخورد به دور ور نگا کردم تو بیمارستان بودم مامانم رو مبل کنار تخت نشسته خوابش برده بود روی صورتش جای اشک بود
+ ما....ما....ن....
®ها آیونگ بیدار شدی قربونت برم
که بغلم کرد
+ مامان کوک کجاس؟
® ک..وک...خب...چیزه یه..مشکلی براش پیش اومد مجبور شد بره جایی
+ مشکل؟
® اره ولی الان بیا بریم ترخیصت کنیم
+ هوم
بعد ترخیص رفتیم خونه رفتم سمت اتاقم درو باز کردم چراغا رو روشن کردن که یه برگه و یه رز سفید روی تختم بود
برگه رو برداشتم و بازش کردم
- سلام توت فرنگی کوچولو ، اگه داری اینو میخونی پس عمل موفقیت آمیز بوده خوشحالم که حالت خوبه. همیشه سعی کن که به بهتر نحوه ممکن زندگی کنی و خوشحال باشی و همیشه لبخند رو لبات باشه . ازت ممنون که تو زندگیم اومدی ازت ممنونم که دنیا رو برام جایی بهتر از این کردی ازت ممنونم که باعث شدی عشقو تجربه کنم ازت ممنونم که باعث شدی این قلبی که تو سینت می تپه به لرزه بیوفته ، اره قلبی که الان هر دقه به دقه توی سینت می تپه همون قلبی که اولین باری که لرزید برای تو بود اره قلب منه که داره می تپه خیلی دوست دارم رزه سفید من با اون نی نی کوچولو تو شیکمت شاد زندگی کنید دوستون دارم.
جئون جونگ کوک
+هه...ههه...نههههههههههههههههههه....نه...کوک..برگرد
...هق..هق....هق...نه....نمیخوام...باید برگردی....من نمیتونم...نمیتونم بدون تو ادامه بدم نه....لطفا برگرد
کوک من من نمیتونم ( گریه ی شدید)
ویو راوی
۱۰ سالی از اون موقعه گذشته بود آیونگ صاحب یه دختر زیبا شد که با پدرش مو نمیزد الان اون دختر ۱۰ سالش شده و آیونگ ۳۴ سالش .
ویو آیونگ
امروز سالگرد کوک بود با جونگ یون رفتیم پیشش
+ سلام کوک حالت چطوره؟
~ سلام بابایی خوبی؟
+ ااا قلبم تند تند میزنه فک کنم این یعنی از دیدنمون خوشحاله نه؟
~ اره حتما ماهم از دیدنت خوشحالیم بابا
+ میدونی کوک همونجوری که گفتی شاد زندگی کردیم همونطوری که میخواستی خوشحالم که تونستم این آرزوتو براورده کنم میدونی وقتی جونگ یون هست انگار خودت پیشمی یه نسخه ی دوم از توِ ، خیلی دوست دارم جئون جونگکوک :)
پایان
۴.۲k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.