"قطاری به سمت ناکجا آباد"p3
تا آقای لوبیا سرشو از روزنامه آورد بیرون آیسل چاقوشو گرفت جلو صورت لوبیا
_تو دیگه کی هستی؟ببین هرچقدر پول بخوای میدم بهت فقط برو
_بیست ثانیه وقت دارم اگه تا ده ثانیه دیگه خفه نشی نصیحتت به دنیل پسرت نمیرسونم
_با...شه باشه بهش بگو سهام شرکت...
_دوس نداره اینو بشنوه!
آیسل تا حرفشو زد با چاقو شاهرگ لوبیا زد.دستاشو تمیز کرد و خیلی خونسرد رفت داخل راهرو
_فقط دو کوپه دیگه مونده شماره 5 و 7
آیسل روبری کوپه شماره 7 وایساد در زد و وارد شد
_سرتو بیار بالا منم
_اومدید
_گفتم رمان کلاسیک چرا جنایی برداشتی
_خیلی معذرت می خوام
_اگه یک کلمه به کسی چیزی بگی معذرت خواهیتو قبول نمی کنم
_چ...چشم
فقط دو ساعت دیگه مونده بود تا قطار به پاریس برسه هیچکس به جز آیسل خبر نداشت که یه جسد توی قطاره آیسل توی سالن غذا خوری نشسته بود که یه پسر بچه به سرعت سمتش اومد شروع کرد از زورو تعریف کردن.آیسل بر خلاف ظاهر سردش عاشق بچه ها بود
_خاله به نظر من زورو خیلی خفنه وقتی آدم بدارو کشت از توی پنجره قطار بیرون پرید منم می خوام این کارو انجام بدم زورو خیلی باحاله نه؟
_نه اصلا به نظرم خیلیم خنگه
_چرا ولی اون شنل داره
_مگه هرکی شنل داره خفنه؟اگه باهوش بود نباید از پنجره میپرید چون آسیب میبینه و نمی تونه فرار کنه
_راست می گی خاله به نظرم شما خفن تری شماهم آدم بدارو می کشی؟
_آره یه جورایی ولی باید بین خودمون بمونه اگه پیش کسی بگی توام تبدیل میشی به یه آدم بد و منم مجبورم بیام سراغت
_نه خاله به نظرم شما خیلی باحالی من نمی خوام کسی بدونه
_آفرین حالا این آبنبات بگیر برای خودت اینم یه رازه از الان تو مامور منی مامور یه آدم خفن
_وایی واقن
_آره ولی نزار به خاطر آب دماغت نظرم عوض شه
_بله قربان
_تو دیگه کی هستی؟ببین هرچقدر پول بخوای میدم بهت فقط برو
_بیست ثانیه وقت دارم اگه تا ده ثانیه دیگه خفه نشی نصیحتت به دنیل پسرت نمیرسونم
_با...شه باشه بهش بگو سهام شرکت...
_دوس نداره اینو بشنوه!
آیسل تا حرفشو زد با چاقو شاهرگ لوبیا زد.دستاشو تمیز کرد و خیلی خونسرد رفت داخل راهرو
_فقط دو کوپه دیگه مونده شماره 5 و 7
آیسل روبری کوپه شماره 7 وایساد در زد و وارد شد
_سرتو بیار بالا منم
_اومدید
_گفتم رمان کلاسیک چرا جنایی برداشتی
_خیلی معذرت می خوام
_اگه یک کلمه به کسی چیزی بگی معذرت خواهیتو قبول نمی کنم
_چ...چشم
فقط دو ساعت دیگه مونده بود تا قطار به پاریس برسه هیچکس به جز آیسل خبر نداشت که یه جسد توی قطاره آیسل توی سالن غذا خوری نشسته بود که یه پسر بچه به سرعت سمتش اومد شروع کرد از زورو تعریف کردن.آیسل بر خلاف ظاهر سردش عاشق بچه ها بود
_خاله به نظر من زورو خیلی خفنه وقتی آدم بدارو کشت از توی پنجره قطار بیرون پرید منم می خوام این کارو انجام بدم زورو خیلی باحاله نه؟
_نه اصلا به نظرم خیلیم خنگه
_چرا ولی اون شنل داره
_مگه هرکی شنل داره خفنه؟اگه باهوش بود نباید از پنجره میپرید چون آسیب میبینه و نمی تونه فرار کنه
_راست می گی خاله به نظرم شما خفن تری شماهم آدم بدارو می کشی؟
_آره یه جورایی ولی باید بین خودمون بمونه اگه پیش کسی بگی توام تبدیل میشی به یه آدم بد و منم مجبورم بیام سراغت
_نه خاله به نظرم شما خیلی باحالی من نمی خوام کسی بدونه
_آفرین حالا این آبنبات بگیر برای خودت اینم یه رازه از الان تو مامور منی مامور یه آدم خفن
_وایی واقن
_آره ولی نزار به خاطر آب دماغت نظرم عوض شه
_بله قربان
۲.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.