☆تک پارتی☆
☆تک پارتی☆
☆وقتی تازه باهاش ازدواج کردی اما اونو کشتن☆
جونگکوک وقتی با ا.ت اشنا شد دیگه مثل قبل نشد
"برمیگردیم به گذشته"
جونگکوک بچه بود، و چند نفر اومدن مادر و پدر رو کشتن
و کوک پیشه عموش زندگی میکنه
وقتی بزرگ شد ادم بدی شد
هرکیو میدید یه گوگوله تو سرش خالی میکرد
بردنش اداره پلیس و کتکش زدن
اونجا یه دختر زیبا و خوشگل اومده بود اداره پلیس برا مردم جک میگفت
وقتی ا.ت اون پسر رو دید رفت بیینه چخبره
و کوک رو نجات میده
ا.ت دختره پر انرژی بود و همیشه همه رو خوشحال نگه میداشت، و ا.ت میره دنبال کوک و بهش کمک میکنه اما کوک چون رفتارش سرد بود ازش دور میشد
"چند هفته بعد"
ا.ت توی این چند هفته به کوک کمک میکرد و کوک هم به ا.ت
یه روز ا.ت یه پیر مردی رو از زندان میاره بیرون و براش عروسی میگیرن، دوتا زن و مرد پیر که عاشق هم بودن باهم ازدواج کردن
کوک هم هرروز به ا.ت زل میزد
وقتی پیر زنه مرد ا.ت یه عکس میگیره و کوک با عصبانیت میاد دفتره ا.ت رو بهش میده و ا.ت گفت👇🏻
ا.ت: ممنون کوک
کوک:(ساکت)
ا.ت: راستی تو چرا رفتارت سرده میخوای واست جک بگم
کوک: ساکت شو (داد)
ا.ت: خیله خب بابا چرا داد میزنی
کوک: اون پیر زنه بدبخت مرده بعد تو میخوای جک بگی؟! الان باید ناراحت بشیییی نه خندانننن!!!
ا.ت: کوک من دارم میمیرم
کوک: چی؟
ا.ت: این فقط من نیستم که لبخند میزنم، مرگ داره به من لبخند میزنه
کوک: منظورت چیه؟
ا.ت: من طومار دارم
کوک:(نمیدونست چی بگه)
ا.ت: واسه همین قبل از اینکه بمیرم به تمام ارزو هام برسم
کوک: من. . . من واقعا متاسفم ا.ت
ا.ت: اشکالی نداره. . . من برم (رفت)
کوک وقتی فهمید داره میمیره شب تا صبح فکر میکرد چجوری کمکش کنه و به ارزو هاش برسه
"چند روز بعد"
کوک به ا.ت کمک کرد و فقط یه ارزو برای ا.ت مونده بود که یهو غش کرد کوک نگران شد و سریع بردش بیمارستان
"چند ماه بعد"
این چند ماه کوک عاشق ا.ت شد و بیماری ا.ت از بین رفت، کوک به ا.ت گفت دوسش داره و ا.ت خوشحال شد
و باهم ازدواح کردن
"چند هفته بعد"
این چند هفته ا.ت حامله بود و به کوک میخواست بگه اما نمیتونست بگه، وقتی ا.ت میره بیرون با یه مردی دعواش میشه و برمیگرده که یه قاتل میاد ا.ت رو از پنجره پرت میکنه کوک میفهمه و میره اون مرد رو میکشه، صبح تا شب گریه میکرد و یاد خاطره هاشون میفته
و یه روز یه پسر کوچولو پیدا میکنه و ازش مراقبت میکنه
☆درخواستی دارین بگید☆
#تک_پارتی #سنایور #بی_تی_اس
☆وقتی تازه باهاش ازدواج کردی اما اونو کشتن☆
جونگکوک وقتی با ا.ت اشنا شد دیگه مثل قبل نشد
"برمیگردیم به گذشته"
جونگکوک بچه بود، و چند نفر اومدن مادر و پدر رو کشتن
و کوک پیشه عموش زندگی میکنه
وقتی بزرگ شد ادم بدی شد
هرکیو میدید یه گوگوله تو سرش خالی میکرد
بردنش اداره پلیس و کتکش زدن
اونجا یه دختر زیبا و خوشگل اومده بود اداره پلیس برا مردم جک میگفت
وقتی ا.ت اون پسر رو دید رفت بیینه چخبره
و کوک رو نجات میده
ا.ت دختره پر انرژی بود و همیشه همه رو خوشحال نگه میداشت، و ا.ت میره دنبال کوک و بهش کمک میکنه اما کوک چون رفتارش سرد بود ازش دور میشد
"چند هفته بعد"
ا.ت توی این چند هفته به کوک کمک میکرد و کوک هم به ا.ت
یه روز ا.ت یه پیر مردی رو از زندان میاره بیرون و براش عروسی میگیرن، دوتا زن و مرد پیر که عاشق هم بودن باهم ازدواج کردن
کوک هم هرروز به ا.ت زل میزد
وقتی پیر زنه مرد ا.ت یه عکس میگیره و کوک با عصبانیت میاد دفتره ا.ت رو بهش میده و ا.ت گفت👇🏻
ا.ت: ممنون کوک
کوک:(ساکت)
ا.ت: راستی تو چرا رفتارت سرده میخوای واست جک بگم
کوک: ساکت شو (داد)
ا.ت: خیله خب بابا چرا داد میزنی
کوک: اون پیر زنه بدبخت مرده بعد تو میخوای جک بگی؟! الان باید ناراحت بشیییی نه خندانننن!!!
ا.ت: کوک من دارم میمیرم
کوک: چی؟
ا.ت: این فقط من نیستم که لبخند میزنم، مرگ داره به من لبخند میزنه
کوک: منظورت چیه؟
ا.ت: من طومار دارم
کوک:(نمیدونست چی بگه)
ا.ت: واسه همین قبل از اینکه بمیرم به تمام ارزو هام برسم
کوک: من. . . من واقعا متاسفم ا.ت
ا.ت: اشکالی نداره. . . من برم (رفت)
کوک وقتی فهمید داره میمیره شب تا صبح فکر میکرد چجوری کمکش کنه و به ارزو هاش برسه
"چند روز بعد"
کوک به ا.ت کمک کرد و فقط یه ارزو برای ا.ت مونده بود که یهو غش کرد کوک نگران شد و سریع بردش بیمارستان
"چند ماه بعد"
این چند ماه کوک عاشق ا.ت شد و بیماری ا.ت از بین رفت، کوک به ا.ت گفت دوسش داره و ا.ت خوشحال شد
و باهم ازدواح کردن
"چند هفته بعد"
این چند هفته ا.ت حامله بود و به کوک میخواست بگه اما نمیتونست بگه، وقتی ا.ت میره بیرون با یه مردی دعواش میشه و برمیگرده که یه قاتل میاد ا.ت رو از پنجره پرت میکنه کوک میفهمه و میره اون مرد رو میکشه، صبح تا شب گریه میکرد و یاد خاطره هاشون میفته
و یه روز یه پسر کوچولو پیدا میکنه و ازش مراقبت میکنه
☆درخواستی دارین بگید☆
#تک_پارتی #سنایور #بی_تی_اس
۴.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.