ستاره ی کره ای ایرانی
ستاره ی کره ای ایرانی
پارت ۳
ویو ا. ت:
رفتم رو تختم و به فردا فکر میکردم
بعد از نیم ساعت چشمام گرم شد و خوابیدم
چشمامو باز کردم نگام به ساعت افتاد دیدم ساعت ۸ صبحه یاد کمپانی افتادم و سرحال بیدار شدم
کارای مربوطه رو انجام دادم و به سمت حمام رفتم
یه دوش ۲٠ مینی گرفتم و اومدم بیرون
یه لباس برای کمپانی انتخاب کردم (عکسشو میزارم) رفتم تو آشپزخونه تا صبحونه بخورم
یه تیکه پنیر به همراه چاقو رو میز گذاشتم نون تست رو برداشتم و روی میز گذاشتم
یه اسپرسو ساختم و نوتلا رو از یخچال در آوردم و سر میز گذاشتمش
انقد گشنم بود که حال خودمو نمیفهمیدم و به سمت میز حمله کردم
(دقیقه بعد۲٠)
صبونم تموم شد و میز رو جمع کردم
ساعت یه ربع نُهِ برم سریع کارامو بکنم
لباسم رو پوشیدم و یه میکاپ لایت کردم
سویچ رو برداشتم و ماشین رو روشن کردم
سوار ماشین شدم و در پارکینگ رو باز کردم و پامو روی پدال گاز فشار دادم
رفتم پاساژ تا کمی خرید کنم (ایشون هم مثل من عاشق خریده🥹)
کمی خرید کردم و سوار ماشینم شدم
پامو رو پدال گاز فشار دادم وبه سمت کمپانی حرکت کردم
(نیم ساعت بعد)
بله به کمپانی رسیدم
ساعت رو نگا کردم ساعت نه و چهل و پیج دقیقه بود
و از ماشین پیاده شدم و به سمت کمپانی قدم برداشتم
چندتا بادیگارد تا اتاق پی دی نیم همراهیم کردن
این داستان ادامه دارد.. 🍥🍭
خب خب
حالا که تا اینجا اومدی 😘
میشه بگی من خوب مینویسم یا بد؟
می خوام بدونم خوب مینویسم یا نه؟؟
خوشحال میشم نظرت رو بشنوم🥹🎀✨
ایگ؟؟؟ برا من بهتره 😔
شرط پارت بعد:
شرط نداریم و تا پارت بعد صبر کنید شاید بعد از ظهر بزارمش🙂
بای بای👋🏻😅
پارت ۳
ویو ا. ت:
رفتم رو تختم و به فردا فکر میکردم
بعد از نیم ساعت چشمام گرم شد و خوابیدم
چشمامو باز کردم نگام به ساعت افتاد دیدم ساعت ۸ صبحه یاد کمپانی افتادم و سرحال بیدار شدم
کارای مربوطه رو انجام دادم و به سمت حمام رفتم
یه دوش ۲٠ مینی گرفتم و اومدم بیرون
یه لباس برای کمپانی انتخاب کردم (عکسشو میزارم) رفتم تو آشپزخونه تا صبحونه بخورم
یه تیکه پنیر به همراه چاقو رو میز گذاشتم نون تست رو برداشتم و روی میز گذاشتم
یه اسپرسو ساختم و نوتلا رو از یخچال در آوردم و سر میز گذاشتمش
انقد گشنم بود که حال خودمو نمیفهمیدم و به سمت میز حمله کردم
(دقیقه بعد۲٠)
صبونم تموم شد و میز رو جمع کردم
ساعت یه ربع نُهِ برم سریع کارامو بکنم
لباسم رو پوشیدم و یه میکاپ لایت کردم
سویچ رو برداشتم و ماشین رو روشن کردم
سوار ماشین شدم و در پارکینگ رو باز کردم و پامو روی پدال گاز فشار دادم
رفتم پاساژ تا کمی خرید کنم (ایشون هم مثل من عاشق خریده🥹)
کمی خرید کردم و سوار ماشینم شدم
پامو رو پدال گاز فشار دادم وبه سمت کمپانی حرکت کردم
(نیم ساعت بعد)
بله به کمپانی رسیدم
ساعت رو نگا کردم ساعت نه و چهل و پیج دقیقه بود
و از ماشین پیاده شدم و به سمت کمپانی قدم برداشتم
چندتا بادیگارد تا اتاق پی دی نیم همراهیم کردن
این داستان ادامه دارد.. 🍥🍭
خب خب
حالا که تا اینجا اومدی 😘
میشه بگی من خوب مینویسم یا بد؟
می خوام بدونم خوب مینویسم یا نه؟؟
خوشحال میشم نظرت رو بشنوم🥹🎀✨
ایگ؟؟؟ برا من بهتره 😔
شرط پارت بعد:
شرط نداریم و تا پارت بعد صبر کنید شاید بعد از ظهر بزارمش🙂
بای بای👋🏻😅
۳۱۳
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.